بادنجان

بادنجان

بادنجان، که به آن بادمجان نیز گفته می‌شود، نوعی سبزیجات خوراکی است که به خانواده‌ی گیاهان شب‌بو (Solanaceae) تعلق دارد. این گیاه به خاطر میوه‌اش که به رنگ‌های بنفش، سیاه، یا سفید است، شناخته می‌شود و در آشپزی به‌طور گسترده‌ای استفاده می‌شود.

بادنجان‌ها معمولاً به شکل بیضی یا گرد و در اندازه‌های مختلف وجود دارند. برخی از انواع آن‌ها کوچک و گرد هستند، در حالی که برخی دیگر بلند و باریک هستند. بادنجان دارای طعمی ملایم و کمی تلخ است که با پختن، تلخی آن کاهش می‌یابد و طعم آن بهبود می‌یابد.

بادنجان کبابی یکی از محبوب‌ترین روش‌های تهیه و پخت آن می‌باشد، و در خورشت‌ها و خوراک‌های مختلف، مانند خورشت بادمجان یا مَسَقَت (خورشت بادمجان و گوشت) استفاده می‌شود.

بادنجان منبع خوبی از فیبر، ویتامین‌ها و مواد معدنی است. همچنین، دارای آنتی‌اکسیدان‌هایی مانند نازونین است که به سلامت قلب و کاهش التهاب کمک می‌کند.

لغت نامه دهخدا

بادنجان. [ دَ / دِ ] ( اِ ) بمعنی بادنگانست. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). بمعنی بادنگانست و آن ترکاریست معروف که بهندی بیگن گویند. ( آنندراج ). باتِنگان. ( محمودبن عمر ). معروف است، بعض عرب آنرا کهکب خوانند. ( نزهة القلوب ). مَغْد. ( المعرب جوالیقی ص 314 ) ( منتهی الارب ). حَیْصَل. ( تاج العروس ) ( بحر الجواهر ). کَهْکَم. قَهْقَب. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). کَهْکَب. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). بطلجان. ( فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ). اَنَب. ( بحر الجواهر ). حدق، یا حَذَق. ( المعرب جوالیقی ص 314 ) ( برهان ). بادنگان. ( منتهی الارب ). وَغْد. شرجبان. انفحة. ( نشوءاللغه ). گیاهی از طایفه سلانه که بار آن مأکول است و انب و پاتشگا و یا پاتنگا و کهپرک نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). نام یک قسم پاگوشتی است که در تمام بلاد متمدنه پخته و خورده میشودو چند قسم خورش با گوشت و بی گوشت از آن درست میشودو نامهای دیگرش باتنگان و بادنگان است. لفظ مذکور معرب بادنگانست لیکن اکنون در تکلم فارسی همین معرب استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 و دزی ج 1 ص 47، و بادنجان شود. مؤلف اختیارات بدیعی آرد: انب و حیصل و مغد و وغد و حدق خوانند. بهترین وی فارسی شیرین تازه بود و طبیعت وی گرم و خشک است در دویم، اگر در روغن بریان کنند شکم براند و اگردر سرکه پزند امساک کند و درد معده و خاصره آورد و سر و چشم را بد بود و خون سیاه از وی حاصل شود و مولّد سودا بود و سدّه جگر آورد و بواسیر و لون را سیاه گرداند. شیخ الرئیس گوید: کهن وی بد بود و تازه سالم تر بود و جذام و صداع و بیخوابی آورد. مولد کَلَف وسده جگر بود. بسرکه پزند سده جگر بگشاید، اما بواسیر آورد، لیکن گل وی در سایه خشک کنند و سحق کنند طلای نافع بود جهت بواسیر و اگر بادنجان زرد با روغن بزر پزند و از آن روغن موم روغن سازند و شقاق کعبین ومیان انگشتان طلا کنند بغایت نافع بود و اگر گل وی با روغن بادام تلخ هم چندان بکوبند و بروغن بنفشه سرشته و بر بواسیر طلا کنند ببرد بفرمان خدای تعالی، و مجربست، و اگر بادنجان بسوزانند و خاکستر آن با سرکه بسرشند و بر ثوالیل طلا کنند، ببرد البته وثالیل بشیرازی کوک خوانند و گویند مقوی معده بود و قطع نزف الدم بکند بخاصیت خوردن وی و اولی آن بود که در آب و نمک بجوشانند یا مسلوق کنند و با روغن کنجد یا بادام بریان کنند و یا با سرکه و کرویا ( کراویه = زیره ). ( اختیارات بدیعی ). و رجوع به صیدنه ابوریحان و تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه، و بادنجان شود:

فرهنگ عمید

= بادمجان

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیاهی از تیر. بادنجانیان که اصلش از هندوستان است. میوه اش درشت و بیضوی و دراز اندام یا گرد که برنگ بنفش متمایل بسیاه و سفید و گاهی زرد و قرمز دیده میشود ولی میو. خوراکی آن همیشه بنفش سیاه رنگ است.
دهی از جهرم

فرهنگستان زبان و ادب

{Solanum} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از بادنجان سانان علفی پهن برگ یا بالارونده یا بوته ای یا درختچه ای یا درختی کوچک یک یا چندساله با 1500 تا 2000 گونه که تنوع و گسترش جهانی دارند و شامل گیاهان خوراکی ارزشمند و همچنین شماری گیاهان سمی هستند؛ برگ های آنه...

دانشنامه آزاد فارسی

بادِنْجان (aubergine)
گیاه بادنجان Solanum melongena، متعلّق به تیرۀ تاج ریزی(Solanaceae). بومی مناطق حارّه ای آسیاست و میوه های آن دارای پوست ارغوانی و گاهی سفیدند و به صورت سبزی پختنی مصرف می شوند. واژۀ بادنجان از واژگان سانسکریت vangana/vatingana گرفته شده است و واژه های سمنانی وَنْگُنه/وَنگون و مازندرانی ونیگوم نیز از این واژه ها گرفته شده اند. بادنجان در رفع گرفتگی های جگر و طحال مفید است. همچنین، خوردن آن برای معده ای که غذا را برمی گرداند نیز مفید است. مضرّّّاتی نیز دارد که به علّت وجود مادۀ سمّی سولانین در آن است. اگر قبل از پختن، شکاف هایی در میوه اش ایجاد کرده و آن ها را از نمک پر کنند و سپس مدتی در آب سرد بگذارند، مواد مضر خارج می شود. در قدیم بادنجان را در کیمیاگری و جادوگری به کار می بردند. در ادب فارسی، بعضی شاعران بادنجان را در تشبیهات هجوآمیز به کار برده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بادنجان، میوه خوراکی و معروف گیاهی، سُلانُم مِلونگنا، از خانواده تاجریزیان است.
واژه بادنجان (و دیگر صورتهای قدیم و جدید آن؛ مثلاً، باتنگان /پاتَنگان /بادِنگان، و معرّب آن، باذِنجان) از واژه سنسکریت a ¤ gan ° tin ¦ va گرفته شده است وجه تسمیه ای که حمزه اصفهانی برای بادِنگان ذکر کرده، یعنی «باذ این گان أی بقیت هذه الروح»، ریشه شناسی عامیانه است.
یکی دیگر از نامهای سنسکریتِ بادنجان gana ° van است که ظاهراً واژه سمنانی وَنْگُنَه/ وَنگون و مازندرانی وینگوم، هر دو به همان معنی، از آن باز گرفته شده است.
گرچه ابن وَحشیّه کَلدانی در الفلاحة النَبَطیّه که، به ادّعای خود، از «کُتُب الکَسْدانییین» (کتابهای کلدانیان /آسوریان قدیم) ترجمه کرده است، می گوید که «بادنجان گیاهی فارسی (=ایرانی) است و در اصل از بلاد فارس (=ایران)، به همه اقالیم زمین (رفته است)». منشأ هندوستانی واژه های مذکور مؤید این گمانِ بیشتر گیاهشناسان است که انواع بادنجان خوراکی کنونی همه از اصل وحشی واحدی، شاید سُلانُم اینسانُم، در روزگاران قدیم در هند پدید آمده و از آن جا به ایران و دیگر نواحی خاورمیانه راه یافته است. 
از سوی دیگر، وجود چندین نام عربی قدیم برای بادنجان ــ آنْب/ اَنَب، وَغْد، مَغْد، حَدَق، کَهْکَب، حَیْصَل و غیره ــ که دو تای آنها، اَنَب و حَدَق، گویا مستقیماً از نامهای هندی دیگری گرفته شده دالّ بر این است که «شاید این گیاه در روزگار پیش از اسلام مستقیماً از هند به جزیرة العرب رسیده باشد» به هر تقدیر، حدیثهایی منسوب به پیامبراکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم درباره منافع بادنجان وجود دارد که هرچند صحّت آن ها محل تردید باشد، از شهرت قدیم بادنجان نزد اعراب حکایت می کند.
سکوت پزشکان و گیاهشناسان قدیم یونانی (بویژه تئوفراستوس، دیسقوریدس و جالینوس) درباره بادنجان نیز حاکی از گسترش آن از شرق به غرب است.
الفلاحة النبطیّه ابن وحشیه حاوی قدیمترین و مشروحترین وصف بادنجان در دوره اسلامی است وی، علاوه بر ذکر شیوه کِشت بادنجان به روش کلدانیان قدیم، همه خرافاتی را که نزد ایشان درباره بادنجان وجود داشته است (مثلاً اینکه در کَون و خواص بادنجان دو سیّاره، ماه و زُحل، دخیل اند، یا این که بادنجان سه هزار سال غایب و سه هزار سال ظاهر می گردد) شرح داده است. 
انواع بادنجان
برخی از مؤلفان دوره اسلامی گونه هایی از بادنجان را می شناخته و ذکر کرده اند.
مثلاً، ابن وحشیه که بادنجان را از گیاهانی دانسته که «بَر و بار و برگ و ریشه آن ها خورده می شود»، به شش گونه که با یکدیگر در رنگ و شکل و «اَصل الزَرع» متفاوت ولی در مزه و طبع یکسان اند، اشاره کرده است.
ابن العَوّامِ اِشبیلی در کتاب الفلاحة (اواخر قرن ششم) چهار گونه را که در اندلس معروف بوده، وصف کرده است: مَحلّی، قُرطُبی، مصری و شامی. 
رشید الدین فضل اللّه همدانی ( متوفی ۷۱۸)، در ضمنِ شرح مفصّلی در باره کِشت بادنجان، تفاوتهای گونه های بادنجان را از حیث شِکل (گِرد، دراز)، رنگ ( سفید، سرخ، بنفش و سبز)، مزه ( شیرین، تلخ و تیز) و غیره ناشی از اختلاف در آب و هوا و خاک و ارتفاع (از سطح دریا ) دانسته است.
شگفت آور این که می گوید در نواحی بسیار گرم، مانند بصره و هُرموز و شوشتر، «درختِ (= بوته ) بادنجان خشک نشود چند سال ثمر دهد. درهرموز، درخت آن به مقدار درخت زردآلو و بزرگتر از آن (رشد می کند)». ابونصری هِرَوی (قرن دهم) سه گونه ایرانی آن را ذکر کرده است «رسمی و سمرقندی، گِرد؛ سبزواری (مشهور به شیر بادنجان)، سفید؛ و مکه، سفید و بلند.» عَقیلی خراسانی در مخزن الادویة (تألیف ۱۱۸۵ در هند) به تفصیل دو نوع را وصف کرده: «بستانی» (= کاشته شده)، یگانه نوعی که مصرف دوایی و غذایی دارد؛ «بَرّی» (= خودرو، وحشی)، با دو نام هندی، که، بنابر وصفِ عقیلی مثلاً، «ثمر آن به قدر زیتون یا گِردکان و خاردار طعم آن بسیار تیز؛ در خامی سبز و بعد از رسیدن، زرد»، شاید همان نوع وحشی مذکور باشد نام یونانی این نوع برّی در متن چاپی عقیلی کَسظنثون آمده، که تصحیفی است از کَسَنْتیون یا کَصَنْثیون = عِرْصِم به لغت اهل یَمَن عقیلی فقط چند خاصیّت درمانی برای این نوع برّی ذکر کرده است. 
بادنجان در پزشکی سنّتی
حکمای دوره اسلامی درباره «طبع» (یا مزاج ) و «اَفعال» بادنجان اختلاف نموده اند.
مثلاً، به عقیده پزشک عیسوی ایرانی، ماسَرْجویَه/ ماسَرجیسِ جُندیشاپوری (قرن دوّم ـ سوّم) بادنجان «سَرد» است ولی به عقیده یوحنّا/یحیی بن ماسُویَه (متوفی۲۴۳) و ابن سینا، «گرم و خشک در درجه دوّم».
به گفته هروی، بادنجان دو مزاج متضاد دارد، یکی گرم و تیز و لطیف، و دیگری سرد و خشک، و هریک از این دو هم «مختلف است بر حدّ تازگی و کُهنیِ» بادنجان: «هر چه کُهنتر گرمتر و خشکتر، و آن که تازه تر است سردتر».

ویکی واژه

(گیاهی): تصحیف شده و تغییر یافته بادمجان.
بادنجان
بادنجان
بادنجان
بادنجان

جملاتی از کلمه بادنجان

مواد تشکیل دهنده این آش معمولاً گوشت قرمز، کشک، سیر، بادنجان و حبوباتی مانند بلغور گندم، نخود است و گاهی از برخی از انواع لوبیا مثل لوبیا سفید، لوبیا قرمز یا لوبیا چیتی نیز در آن استفاده می‌شود.
دو خایه از مرض فتق چون دو بادنجان به زیر آن دو سیه‌چشمه‌یی چو شام ظلام
آش بادنجان یکی از غذاهای محلی استان‌های همدان و کرمانشاه، به خصوص شهرستان‌های ملایر و تویسرکان و کرمانشاه می‌باشد. آش‌ها جزء غذاهای سنتی مردم ایران هستند.
انواع تُرشی و چَتنی: از چاشنیهایی است که در تهیهٔ آن سبزیجاتی مانند فلفل سرخ، گشنیز، بادنجان رومی (گوجه فرنگی)، پیاز، یا میوه‌جات را در محلول سرکه قرار می‌دهند. از آب نارنج نیز برای طعم دادن به پلو و کباب‌ها استفاده می‌شود.
ابتدا بادنجان‌ها را روی زغال (امروزه چراغ گاز) کباب می‌کنند. سپس پوست سوخته آن را جدا کرده، با گوشت کوب یا ساطور تخته (در گذشته به کار می‌رفت) می‌کوبند. آنگاه بادنجان‌ها را با مقداری زرد چوبه در روغن تفت داده و سیر را نیز که قبلاً خرد و سرخ کرده‌اند، به آن اضافه می‌کنند. مقداری گوجه فرنگی را ریز خرد کرده، به مخلوط سیر و بادنجان اضافه می‌کنند وقتی گوجه نیز تفت داده شد، تخم مرغ را اضافه می‌کنند.
در سال‌های اخیر در ولایت پروان پنج هزار و ۷۷۱ جریب باغ جدید میوه‌جات از طریق پروژه ملی باغداری و مالداری احداث گردید. ساحه کشت و تولید سبزیجات نیز بیش‌تر شده که در مارکیت‌های داخلی به فروش می‌رسد. پیاز و بادنجان رومی ولایت پروان به گونهٔ وسیع همه ساله به پاکستان صادر می‌گردد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم