زمَستان

زمستان، چهارمین فصل سال در تقویم جلالی و نخستین فصل در تقویم میلادی است. این فصل به عنوان سردترین فصل سال شناخته می‌شود. در نیم‌کره شمالی، زمستان شامل ماه‌های دی، بهمن و اسفند است، در حالی که در نیم‌کره جنوبی، ماه‌های تیر، مرداد و شهریور به عنوان زمستان محسوب می‌شوند. این فصل معمولاً با دماهای بسیار پایین همراه است. در برخی مناطق، دما به زیر صفر درجه سانتی‌گراد می‌رسد و در کشورهایی مانند روسیه، حتی به -51 درجه سانتی‌گراد نیز می‌رسد. در زمستان، برخی از جانوران مانند خرس‌ها به خواب زمستانی می‌روند و در فصل بهار دوباره به زندگی فعال خود بازمی‌گردند. زمستان با روزهای کوتاه و شب‌های طولانی و سرد مشخص می‌شود. میانگین دما در این فصل معمولاً در ماه دی به پایین‌ترین حد خود در نیم‌کره شمالی می‌رسد. ویژگی‌های این فصل شامل بوران، برف، کولاک، یخ‌زدگی معابر و جاده‌ها، مه و پوشش برفی کوه‌ها است که هر یک به تنهایی می‌تواند باعث اختلال در تردد شود. گاهی اوقات، پدیده نادری به نام یخ‌مه در طول زمستان رخ می‌دهد که شامل بلورهای یخ معلق در هوا است و تنها در دماهای بسیار پایین (زیر 30- درجه سانتی‌گراد) مشاهده می‌شود.

لغت نامه دهخدا

زمستان. [ زَ / زِ م ِ ] ( اِ مرکب ) مرکب است از لفظ «زم » که بمعنی سردی است و لفظ «ستان » که برای کثرت و نیز برای ظرفیت باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). فصل چهارم از چهار فصل سال، ضد تابستان و موسم سرما.( ناظم الاطباء ). شتا. ابوالعجل. و آن سه ماه است: جدی دلو. حوت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ( از: «زم »، سرما + «ستان »، پسوند زمان ) پهلوی «زمیستان »، در اوراق مانوی «زمگ » ( سرما، زمستان )، پارسی میانه «دمیستن »، گیلکی «زمستان »، فریزندی «زمسون »، یرنی «زمسون »، نطنزی «زمستان »، سمنانی «زمستون »، سنگسری «زمستون »، سرخه یی و لاسگردی «زمستان »، شهمیرزادی «زمستون »، استی «زیمگ »، تهرانی «زمستون »، فصل چهارم سال، پس از پاییز و پیش از بهار. فصل سرما. ( حاشیه برهان چ معین ):
شب زمستان بود و کپی سرد یافت
کرمک شب تاب ناگاهی بتافت.رودکی.زمستان که بودی گه باد و نم
برآن تخت بر کس نبودی دژم.فردوسی.چنانکه این زمستان و فصل بهار آنجا باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 368 ).
چون به زمستان به آفتاب بخسبی
پس چه تو ای بی خرد چه آن خر بیکار.ناصرخسرو.هرگاه که آفتاب به اول جدی رسد تا به اول حمل زمستان باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
در زمستان نمک گشاید و ابر
نمک بسته بی مر افشانده ست.خاقانی.ازدرونخانه کنم قوت چو نحل
چون جهان راست زمستان چه کنم.خاقانی.رجوع به زم،مزدیسنا ص 254 و فرهنگ ایران باستان ص 72 و 90 شود.
- زمستانخانه؛ خانه زمستانی. خانه ای که مخصوص زمستان ساخته باشند. تا بخانه: امیر را در این زمستانخانه، خالی با منصور یافتم و آغاجی بر در خانه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 678 ).
- زمستانگاه؛ محل اقامت زمستانی. قشلاق. ( فرهنگ فارسی معین ). گرمسیر. زمستانگه: به حوالی... که زمستانگاه آنجا بود. ( جامع التواریخ رشیدی ).
- || فصل بهار. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترکیب بعد شود.
- زمستانگه؛ زمستانگاه:
چوهلاکو به مراغه به زمستانگه شد
برد تقدیر ازل نوبت عمرش آخر.( از جامع التواریخ رشیدی ).- زمستانی؛ منسوب به زمستان و سرما و موسم سرما. ( ناظم الاطباء ). شتوی:
خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گور
غم مرگت چو غم برگ زمستانی نیست.

فرهنگ معین

(زَ یا زِ مِ ) [ په. ] (اِمر. ) چهارمین فصل از فصل های سال.

فرهنگ عمید

از فصول چهارگانۀ سال، سه ماه بعد از پاییز، سه ماه آخر سال خورشیدی که موسم سرما و یخ بندان است و روزها از همه وقت کوتاه تر است.

فرهنگ فارسی

ازفصول چهارگانه سال، سه ماه بعدازپاییز
( اسم ) چهارمین فصل از فصلهای سال فصل پس از پاییز: سه ماه آخر سال که فصل سرماست شتا.

دانشنامه آزاد فارسی

دفتری از شعرهای مهدی اخوان ثالث. مجموعه ای از سروده های نوقدمایی و نیمایی شاعر که به دلیل توانایی او در شعر جدید و نیز اشاره به فضای شکستِ گروه های ملی و چپ (سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت) مورد توجه قرار گرفت. مجموعۀ زمستان نخستین بار در ۱۳۳۵ش نشر یافت و گوینده را در مقام شاعری نوگرا و توانا به جامعۀ ادبی ایران شناسانْد.

ویکی واژه

(قزوینی، نگارش گویش‌نما) زمستان

جمله سازی با زمَستان

بازمَستان دل از آن گیسویِ مُشکین حافظ زان که دیوانه همان به که بُوَد اندر بند