ادیب

ادیب فردی است که به هنر نوشتن و ادبیات تسلط دارد. ویژگی‌های یک ادیب شامل توانایی خلق آثار ادبی با زبان زیبا و متناسب، فهم عمیق از مفاهیم و موضوعات ادبی، و همچنین قدرت تحلیل و نقد آثار دیگران است. معمولاً با مطالعه و پژوهش در زمینه ادبیات، فرهنگ و زبان‌های مختلف به مهارت‌های خود افزوده و آثار خود را به شکلی خلاقانه و نوآورانه ارائه می‌دهند. نویسنده هر دو به خلق آثار ادبی مشغولند، اما ادیب به جنبه‌های هنری و ادبی نوشتن بیشتر توجه دارد. معمولاً به زیبایی‌شناسی زبان و ساختار ادبی اهمیت می‌دهد، در حالی که نویسنده می‌تواند به جنبه‌های کاربردی و روایی داستان‌ها نیز توجه کند. به عبارت دیگر، همه آن ها نویسنده هستند، اما نه همه نویسندگان ادیب به شمار می‌روند.

لغت نامه دهخدا

ادیب. [ اَ ] ( ع ص ) زیرک. || نگاهدارنده حدّ هر چیز. || فرهنگ ور. بافرهنگ. ( مهذب الاسماء ). فرهنگی. دانشمند. هنرمند. خداوند ادب. ادب دارنده. دانای علوم ادب. سخن دان: این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکد شده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175 ).
آنکو عمید رفت ز خانه 
آنکو ادیب رفت بمکتب.مسعودسعد.ملاحظه ادب بسیار کردی که مردی سخت فاضل و ادیب بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 683 ). بوبکر هم فاضل و ادیب و نیکو خط و مدتی بدیوان ما بماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 274 ). بومنصور فاضل و ادیب و نیکو خط بود. ( تاریخ بیهقی ص 274 ). آهسته و ادیب و فاضل و معاملت دان بود. ( تاریخ بیهقی ص 382 ). || آموزنده ادب. فرهنگ آموز. ادب آموز. ( نصاب ): تا چنان شد که ادیب خویش راکه ویرا بسالمی گفتندی امیرمسعود گفت... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 106 ).
گر شود بیمار دشمن با طبیب 
ور کند کودک عداوت با ادیب.مولوی. || دبیر. || رسم دان: 
جرعه بر خاک همی ریزیم از جام شراب 
جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب.منوچهری.ج، اُدَباء.
- ادیب شدن؛ اَدابة. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ معین

(اَ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - بافرهنگ، دانشمند. ۲ - دانای علم و ادب. ۳ - معلم، مربی.

فرهنگ عمید

۱. کسی که علم ادب می داند.
۲. سخن سنج، سخن دان.
۳. بافرهنگ.
۴. [قدیمی] دبیر، معلم.

فرهنگ فارسی

داناوشاعر، سخن سنج، سخن دان، بافرهنگ، کسی که علم ادب می داند، ادبائ جمع
( صفت ) ۱ - زیرک نگاهدارند. حد هر چیز. ۲ - فرهنگ ور با فرهنگ فرهنگی دانشمند هنرمند خداوند ادب سخندان. ۳ - آموزند. ادب فرهنگ آموز ادب آموز. ۴ - دبیر. ۵ - رسم دان آداب دان. جمع: ادبائ.

فرهنگ اسم ها

اسم: ادیب (پسر) (عربی) (تلفظ: adib) (فارسی: اديب) (انگلیسی: adib)
معنی: با ادب، با فرهنگ، زیرک، سخن شناس، نگاهدارنده ی حد همه چیز، دانشمند، خداوند ادب، آن که در علوم ادبی تخصص دارد، متخصص ادبیات، سخن دان، ( در قدیم ) آراسته به ارزش های اخلاقی، آداب دان، ( اَعلام ) ادیب پیشاوری: [، شمسی]، ادیب و شاعر فارسی زبان متولد پیشاور، متخلص به ادیب، که در ایران به تدریس فلسفه و ادبیات پرداخت و جمعی از ادیبان ایران شاگرد او بودند، ( در اعلام ) ادیب پیشاوری ادیب و شاعر ( هـ ق )، معلم، مربی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ادیب، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و از الفاظ مدح راوی می باشد.
دانشمندان علوم حدیث الفاظ مدح را به سه دسته تقسیم کرده اند: دسته اول الفاظی هستند که در قوت سند دخالت دارد؛ دسته دوم الفاظی می باشند که در قوت متن دخالت دارند؛ دسته سوم الفاظی هستند که مفید هیچ یک از آن دو نیستند.
معنای ادیب
در مورد این که مراد از ادیب چیست و این که از کدام دسته به حساب می آید اختلاف دارند: ۱- اگر منظور تادّب به آداب شرعی باشد سخن وجیهی است که آن را از دسته اول بدانیم که در قوت سند دخالت دارند. شاید بتوان گفت که مشعر به وثاقت است؛ ۲- اگر منظور عالم به نحو باشد در این که از کدام دسته است، گفته اند: لااقل در قوت متن دخالت دارد، و احتمال دارد که در قوت سند نیز دخالت داشته باشد. برخی هم گفته اند: "ادیب" فقط دلالت بر فضیلت در علم نحو دارد اما نه دلالت بر قبول روایت دارد و نه مفید حسن و قوت آن است.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع زیر استفاده شده است: • بروجردی، سیدعلی، طرائف المقال. • بهبهانی، وحید، فوائد الحائریه. • مامقانی، عبدالله، مستدرکات مقباس الهدایه. • مازندرانی، محمد بن اسماعیل، منتهی المقال. • صدر، سیدحسن، نهایة الدرایه.

ویکی واژه

با فرهنگ، دانشمند؛ دانای علم و ادب؛ معلم، مربی. ادیب ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش اَ - دیب قابل تجزیه باشد، و اشاره به ته قضیه همراه با کنایه یا تعجب است.

جملاتی از کلمه ادیب

به نظم و نثر نشان داد هرکس آن آداب ادیب با هنر و ناصح و سخن دانست
ادیبم بود عشق و عشق است حیدر کجا نکته گیرد بنظمم حسودی
دو مشفق اند ادیب و طبیب بر سر تو نگاه دار بعزت دل ادیب و طبیب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم