باز یکی از انواع پرندگان شکاری با جثه متوسط است که در گروه بازها قرار میگیرد. این گروه شامل دیگر پرندگان شکاری روزگرد زردچشم مانند عقابها، سارگپهها و سنقرها در راسته بازسانان میشود. طرلان، به همراه پرندگانی چون قرقی و پیغو، یکی از اعضای سردهٔ Accipiter یا بازهای راستین است. این سه پرنده دارای خویشاوندی نزدیک و شباهت ظاهری قابل توجهی هستند، اما شاهین بزرگتر از بقیه است و برخلاف سایر خویشاوندانش که تنها به شکار پرندگان کوچک میپردازند، طعمههای متنوعتری از جمله پرندگان کوچک و بزرگ، پرندگان شکاری دیگر، و همچنین پستانداران کوچکی مانند موش، خرگوش و سنجاب و حتی جانورانی چون روباه و راکون را شکار میکند. طرلان تنها عضو این سرده است که در هر دو قاره اوراسیا و آمریکای شمالی پراکنده شده است.
باز
لغت نامه دهخدا
باز. ( اِ ) پرنده ای است مشهور و معروف که سلاطین و اکابر شکار فرمایند. ( برهان ). نام طایر شکاری. ( غیاث ). شهباز. ( دِمزن ). بمعنی باز شکاری مشهور است. ( انجمن آرا ). بمعنی باز شکاری مشهور است و آن را بتازی بازی گویند. ( آنندراج ). مرغ معروف شکاری. ( رشیدی ). جانور درنده مشهور است که بکار پادشاهان بازی است ( ؟ ) ( از نسخه خطی شرفنامه منیری متعلق بکتابخانه ٔلغت نامه ). مرغ شکاری معروف و باز هم بتازی بازی است. ( رشیدی ). نام جانوری است شکاری مشهور. ( جهانگیری ).پرنده ای است شکاری که آن را در سابق برای شکار پرندگان تربیت میکردند. از وقتی که تفنگ اختراع شد نگاه داشتن باز موقوف گشت. ( فرهنگ نظام ). مرغ شکاری. ( شعوری ج 1 ورق 165 ). باز و باشه دو مرغ شکاری هستند و تمیز آنها بس مشکل است و در برهان جامع گوید: باشه زردچشم است. ( کازیمیرسکی ). رجوع به دزی ج 1 ص 48 شود. نام مرغی است که آن را ملوک دارند. ( اوبهی ) ( معیار جمالی ). یکی از جوارح طیور: شهباز، شاهباز نوعی از آنست. مرغیست شکاری. ج، ابواز و بیزان... و یقال بازُ و بازان و ابوازُ و باز و بازیان ِ و بواز. ( قطر المحیط ). باز و بازی معروف است. ج، بیزان و ابواز و بُزاة. ( السامی فی الاسامی ). حُرّ. ( منتهی الارب ) ( دِمزن ).اسم فارسی بازی است. ( فهرست مخزن الادویه ). بعربی بازی گویند. گوشت آن بطی ءالهضم و ردی الغذا و جاذب سموم است. ( منتخب الخواص ). ابوالاشعث. ابوالبهلول. ابوالسقر. ابوالاحمق. ( المرصع ).
فرهنگ معین
(حر اض. ) به سوی، به طرف.
[ په. ] ( اِ. ) پرنده ای شکاری با چنگال های قوی و منقاری کوتاه و محکم.
[ په. ] ۱ - پسوندی که به آخر برخی واژه ها افزوده می شود و معنای «تا این زمان » را می دهد مانند: از دیرباز. ۲ - بر سر افعال درآید به معنی دوباره، از نو: بازگشتن، بازیافتن.
[ په. ] (ص. ) گشاد، گشوده.
( اِ. ) واحد طول که دو نوع است: ۱ - از سرِ انگشتان تا آرنج. ۲ - فاصلة دو دست موقعی که از طرفین گشوده شود.
فرهنگ فارسی
دهی از یزد