اسلوب

اسلوب به شیوه و سبک خاصی اشاره دارد که نویسنده در نوشتار خود به کار می‌برد. این مفهوم شامل انتخاب کلمات، ساختار جملات و نحوه بیان است. اهمیت اسلوب در این است که می‌تواند تأثیر زیادی بر درک خواننده و جذابیت متن داشته باشد. یک اسلوب مناسب می‌تواند احساسات و پیام نویسنده را به بهترین شکل منتقل کند و باعث شود که مطالب به‌خوبی در ذهن خواننده باقی بماند. عوامل متعددی بر انتخاب آن تأثیرگذارند که از جمله آن‌ها می‌توان به هدف نوشتار، مخاطب هدف، موضوع و زمینه متن اشاره کرد. همچنین، تجربه و سبک شخصی نویسنده نیز نقش مهمی در انتخاب آن دارد. برای مثال، نوشتاری علمی نیاز به اسلوبی دقیق و رسمی دارد، در حالی که یک متن ادبی می‌تواند از زبانی شاعرانه و آزادتر بهره‌برداری کند.

لغت نامه دهخدا

اسلوب. [ اُ ] ( ع اِ ) گونه. ( ربنجنی ) ( السامی فی الاسامی ) ( ترجمان القرآن علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ). راه. ( وطواط ) ( منتهی الارب ). طریق. شیوه. منوال. طرز. نمط. وضع. ( غیاث ). طور. روش. ( منتهی الارب ). و تیره. سبک. هنجار. نهج. منهج. سان. وجه.مذهب. سیرت. رسم: و از اسلوب کتاب فراتر نشوی و از تکلف و تصلف مجانبت نمایی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 14 ). ج، اسالیب. || قانون. قاعده. فن. نوع.
- اسالیب کلام؛ انواع کلام، فی اسالیب من القول؛ ای فنون منه. ( مؤید الفضلاء ).
ج، اسالیب. || اصل. ( بحر الجواهر ). ج، اسالیب. || گردن شیر بیشه. ( منتهی الارب ). || بلندی بینی. ( منتهی الارب ). کبر. || جنسی از طعام و خوردنی. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ) ( آنندراج ). || نام پادشاهی هم بوده است. ( برهان ) ( آنندراج ). || نام حکیمی است. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ) ( برهان ). رجوع به فقره بعد شود.

فرهنگ معین

( اُ ) [ ع. ] ( اِ. ) شیوه، روش.

فرهنگ عمید

طرز، طریقه، شیوه، راه و روش.

فرهنگ فارسی

طرز، طریقه، شیوه، راه وروش، اسالیب جمع
( اسم ) گونه راه شیوه طریق طرز. ۲ - پایه و اساس مقام و لحن و مابه الامتیاز اثر آهنگ سازی با اثر آهنگ ساز دیگر. جمع اسالیب.

جملاتی از کلمه اسلوب

اسلوب بانگ وا ابتا را ز نو فکند آشوب وای فاطمتا را دگر گریست
گر به درگاه جاه تو گذرد عمر بر این سیاق و اسلوبم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم