بارکِشیدن، بهصورتِ مصدرِ مرکب [ کَ / کِ دَ ]، بهمعنای حملکردن و جابهجاییِ بار است. این واژه در زبانِ فارسی بهصورتِ فعلِ مرکب بهکار میرود و بر عملِ انتقالِ اشیاء یا محمولات از مکانی به مکانِ دیگر دلالت دارد. در متونِ ادبی و فرهنگیِ فارسی، این مفهوم غالباً با واژههایی همچون باربردن هممعنا گرفتهاست و در منابعِ معتبرِ لغت، ازجمله فرهنگهایی چون آنندراج، بهعنوانِ واژهای اصیل و رایج ثبت شدهاست. کاربردِ دقیق و صحیحِ آن در جملهها، مستلزمِ رعایتِ املای درست و نشانهگذاریِ مناسب است. بارکِشیدن، علاوه بر معنای تحتاللفظی، گاه در مفهومِ گستردهتر برای اشاره به تحملِ دشواریها یا مسئولیتهای سنگین نیز بهکار میرود. این اصطلاح، نمادی از تلاش و زحمت است و در نگارشِ رسمی باید بهصورتِ کامل و بدونِ افتادگیهای زبانی نوشته شود تا از هرگونه ابهام پرهیز گردد.
بار کشیدن
لغت نامه دهخدا
چو خر تا زنده باشی بار میکش
که باشد گوشت خر در زندگی خوش.نظامی. || متحمل درد و رنج و غم شدن. تحمل بلا و مصیبت کردن و رنج کشیدن:
همه شب با دل او را بود پیکار
که تا کی زین فرومایه کشم بار.( ویس و رامین ).آن کسانی که بار خلق کشند
ز آن عمل سال و ماه شاد و خوشند
سال و ماه از برای نیک و بدی
شده راضی بجور همچو خودی.سنایی.یار آن باشد که انده یار کشد
بر کس ننهد بار اگر بار کشد.عبدالواسعجبلی.کو صبح که بار شب کشیدم
در راه بلا تعب کشیدم.خاقانی.چون شترمرغی شناس این نفس را
نی کشد بار و نه پرد بر هوا
گر بپر گوییش گوید اشترم
ور بگویی بار، گوید طایرم.مولوی.بارت بکشم که مرد معنی
درباخت سر و سپر نینداخت.سعدی ( ترجیعات ).غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
بطاقتی که ندارم کدام بار کشم
چو میتوان بصبوری کشید بار عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم.سعدی ( طیبات ).دل اگربار کشد بار نگاری باری
سر اگر کشته شود بر سر کاری باری.؟ ( شعوری ج 1 ورق 160 ).و رجوع به «بار بردن » شود.
فرهنگ معین
ویکی واژه
جمله سازی با بار کشیدن
طاقت بار کشیدن چو نداری باری مردمی کن ز گنه بار بخروار مبند
صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی
ز ناتمامی خصم تو چون شتر مرغ است نه زور بار کشیدن نه قوت پرواز