در زبان فارسی، واژهی بای به معنای مالدار، ثروتمند یا غنی به کار میرود. این واژه اغلب برای توصیف افرادی استفاده میشود که از نظر مالی در وضعیت بسیار خوبی قرار دارند و از امکانات و داراییهای فراوانی برخوردارند. بای میتواند به ثروت مادی، مانند پول، املاک، و سرمایههای تجاری اشاره داشته باشد، یا به مفهوم گستردهتری از غنا، مانند غنای فرهنگی، علمی یا معنوی نیز به کار رود، هرچند که کاربرد رایج آن بیشتر در مورد ثروت مادی است. این واژه، ریشهای قدیمی در زبان فارسی دارد و در ادبیات کلاسیک نیز به دفعات برای توصیف افراد متمول و قدرتمند به کار رفته است. امروزه نیز، هرچند ممکن است کمتر از واژگانی مانند پولدار یا ثروتمند در گفتار روزمره استفاده شود، اما همچنان معنای خود را حفظ کرده و در متون رسمیتر یا ادبیتر کاربرد دارد. فردی که بای خوانده میشود، معمولاً نه تنها دارای امکانات مالی فراوان است، بلکه ممکن است نفوذ اجتماعی و قدرت اقتصادی قابل توجهی نیز داشته باشد. به طور کلی، بای نشاندهندهی برخورداری از وضعیت مالی مطلوب و رفاه اقتصادی است.
بای
لغت نامه دهخدا
- بای دادن؛ باختن. از دست دادن. بر باد دادن:
لیلی ز عشوه های تو دل بای داده است
شیرین ز جلوه های تو خاطرنگاره ای.حاذق گیلانی ( از فرهنگ نظام ).
بای. ( اِمص ) بظاهر در این عبارت به معنی حاجت و ضرورت و نیاز است: هرکسی را بایستی است و بایست ما آنست که بای نبود. ( اسرارالتوحید چ بهمنیار ص 248 ). و رجوع به بایست شود.
- دربای؛شایسته. سزاوار. لایق. درخور:
از همه شاهان امروز که دانی جزازو
مملکت را و بزرگی و شهی را دربای.فرخی.
بای. ( ترکی، ص، اِ ) ترکی است و ظاهراً صورتی است از بیگ و امروز وزیر را در ترکیه بای گویند. ( یادداشت مؤلف ). || لقب پادشاه تونس. بیگ تونس. ( یادداشت مؤلف ).
بای. ( اِخ ) ابومنصور بای بن جعفربن بای جیلی فقیه شافعی معاصر بیضاوی بود. ( یادداشت مؤلف ). فقیه و محدث بوده است. ( از تاج العروس ).
بای. ( اِخ ) یکی از هفت قبیله سکنه رامیان. سکنه رامیان به هفت قبیله تقسیم می شوند:یزدری. رجبلی. صادقلی، کاغذلی، قوانلی، بای، و بیگلری. ( از ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 114 ).
بای. ( اِخ ) موضعی است. ( ناظم الاطباء ). شهری است. ( آنندراج ).
بأی. [ ب َءْی ْ ] ( ع مص ) بأو. فخر. مباهات. ( منتهی الارب ). || سخت دویدن ناقه. کوشش نمودن در دویدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || بلند گردیدن. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( صفت ) مالدار ثروتمند غنی.
از شعرای عصر زندیه و صفویه
دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
ایی (۶۲۸ بار)ب (۲۶۴۹ بار)
[ویکی فقه] بای (عنوان). بای، (صورتی از بِیْ معادل بیگ ترکی، متداول در تونس)، نامی که تا ۴ مرداد ۱۳۳۶، یعنی زمان خلع بای الامین، نوزدهمین حاکم از سلسله حسینیان، و اعلام جمهوری به حکام تونس اطلاق می شد.
برای پی بردن به منشأ این عنوان باید به اواخر قرن دهم بازگردیم. در آن ایام، عثمان، حاکم تونس که خراج گزار سلاطین عثمانی بود، بدون مشورت با باب عالی منصب بِی (بیگ) را به وجود آورد و فرماندهی قبایل و حفظ نظم عمومی و تحصیل مالیات را به صاحب آن منصب تفویض کرد. پس از مدتی، بای، با چنین اختیارات وسیعی، شخص اوّل کشور شد. هنگامی که حسین بن علی، «آغای» سربازان عثمانی و مؤسس سلسله حسینیان، در ۲۹ ربیع الاول ۱۱۱۷، در شهرتونس به حکومت انتخاب شد، همان عنوان را برای خود اختیار کرد.بعدها، بنابر منشوری که در ۱۴ شوال ۱۲۷۷ در قانون اساسی تونس گنجانده شد، ترتیب جانشینی معیّن گردید. مادّه اول این منشور مقرّر می داشت که «حکومت تونس در میان امیران خاندان حسینی، به ترتیب سن و مطابق قواعدی که در مملکت جاری است، موروثی است». بدین ترتیب، سنّتی که از زمان تأسیس این سلسله، تنها با دو استثنا، همواره در تونس رعایت می شد، صورت قانونی یافت.این واژه در متون کهن ترکی پیش از اسلام به معنای ثروتمند به کار رفته و این معنی در متون کهن دوره اسلامی در واژه «بای» و مشتقات آن (مانند بایلِق) حفظ شده است.
معنای بای
در آثار ترکی حوزه جنوب غربی نیز این کلمه به صورت صفت، همین معنی را دارد. در مجموعه کهنسال دوازده قصه دَدَه قورقوت علی لسان طائفه اُغُزان (در مواضع مختلف) به فعل «باییماق» به معنای ثروتمند شدن نیز برمی خوریم. در اشعار یونس اَمره، احمدی، گل شهری، عاشق پاشا و دیگر شاعران قرن هفتم و هشتم هجری، و نیز در متون منثور آن قرون، این کلمه در همان معنی استعمال شده است.
ترکیب بای با دیگر کلمات
پس از تألیف کتاب دیوان لغات الترک (قرن پنجم)، لغت نامه های گویش های کهن، این واژه را فقط به معنای ثروتمند و به صورت صفت ثبت کرده اند. در اکثر لهجه های امروزی ترکی «بای» و در برخی «بی» و «پای» به همان معنی ثروتمند است. این کلمه در لهجه های ترکی شرقی با نام برخی از جانوران ترکیب شده است که بر خوبی و درشتی جنس آن ها دلالت می کند و برخی از این ترکیب ها را برای نام اشخاص نیز به کار می برند؛ مانند بایْسُنْقُر (سنقر، سنقور= نوعی باز شکاری)، بایْبَرس (برس، بارس = پلنگ)،بایقوش (= جغد؛ در این مورد شاید استعمال بای برای تفأل و احتراز از آثار شوم این پرنده، بنا به اعتقادات عامه، باشد). در بعضی لهجه ها واژه بای به معنای قهرمان و سردار است و گاهی در ترکیباتی همچون تومان بای، قائد بای، برسبای و خیربای به صورت لقب و عنوان به کار رفته است؛ اما در ترکی جنوبی، این کلمه هیچگاه به صورت عنوان و لقب دیده نمی شود و با واژه «بی» (از بگ) که در اصل عنوان است، نسبتی ندارد.
واژه های هم خویشاوند بای
...
ویکی واژه
جمله سازی با بای
بران تخت فرشی ز دیبای روم همه پیکرش گوهر و زر بوم
گر قصد کنی به رفتن راه وصال صدقی باید رفیق تو در همه حال
خطی نه چنین چنانکه باید بیتی نه چنان چنانکه دانی