بامیا

لغت نامه دهخدا

بامیا. ( اِ ) بامیه. نام گیاهی است از طایفه پنیرکیان، دارای میوه های خوراکی با لعاب بسیار. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 203 ). نوع گیاهی است که میوه آن بشکل دانه های فلفل فرنگی مخروطی شکل است و آنرا در خورشها بکار دارند. || نوعی شیرینی از جنس زلوبیا ( زلیبیه، زلیبیا زلبیا ) که چون شکل میوه بامیا دارد بدین نام خوانده شده است. رجوع به بامیه شود.

جمله سازی با بامیا

نه قندهار بماند به جای نه ‌کابل نه بامیان نه لهاور نه غزنه نه پرون
اهریمنان فارس به رغم خدایان شتافتند از مصر و شام و اربل تابلخ و بامیان
چه گویم ای مسلمانان ولی گر بامیان آمد بیا گو مدّعی آن جا که جان بازی کند غازی
اسماعیل قاآنی در ژوئیه سال ۲۰۱۸ تحت عنوان معاون سفیر ایران به دیدار استاندار بامیان در مرکز افغانستان رفته بود و گفته شده علت این دیدار ساختن بیمارستان ۲۰۰ تختخوابی در شهر بامیان بود.
گر به آهنگ دز رویین گذشت اسفندیار بی‌گزند از هفت خوان در راه بلخ بامیان
ز صد جنیبت خوبی که بر طویلۀ تست کمینه لاغری این بد که بامیان آورد