انحطاط به معنای کاهش کیفیت، قدرت، یا وضعیت یک چیز است. این واژه به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک جامعه، فرهنگ، تمدن یا سیستم به تدریج به سمت ضعف، زوال یا افول میرود. انحطاط میتواند در زمینههای مختلفی مانند اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رخ دهد و نشاندهنده ناکامی در حفظ و ارتقاء ارزشها، نهادها و دستاوردهای قبلی است. در برخی موارد، انحطاط میتواند ناشی از عوامل داخلی مانند فساد، بیتوجهی به آموزش و فرهنگ، یا نابرابریهای اجتماعی باشد و در موارد دیگر، میتواند تحت تأثیر عوامل خارجی مانند جنگ، استعمار یا بحرانهای اقتصادی قرار گیرد. به طور کلی، انحطاط به معنای از دست دادن توانمندیها و منابع و حرکت به سمت یک وضعیت نامطلوب است.
انحطاط
لغت نامه دهخدا
هم بنماند چنین هم بود از قدر صدر
درد ورا انحطاط رنج ورا انتها.خاقانی.- انحطاط بیماری؛ تخفیف یافتن بیماری. انحطاط مرض: چون اثر نضج پدید آید بیماری اندر انحطاط افتاد یعنی نقصان گرفت و بیمار از خطر بیرون آمد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به انحطاط جزئی و انحطاط کلی وانحطاط مرض درهمین ترکیبات شود.
- انحطاط جزئی؛ در اصطلاح طب، زمان راحت و آن از ازمان صحت باشد. ( از بحر الجواهر ). عبارت از اوقات آسایش و راحتی بیماران در روزگاران تندرستی پس از دفع بیماری است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- انحطاط کلی؛ در اصطلاح طب، استیلاء قوه تن بر ماده بیماری. ( از بحر الجواهر ).
نزد پزشکان چیرگی نیروی بدن بر ماده بیماری باشد و گاه از انحطاط کلی انحطاط غیرحقیقی خواهند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- انحطاط مرض؛ کم شدن اشتداد بیماری. || فرو افتادگی و بپایین آمدگی. ( ناظم الاطباء ). پستی. ( فرهنگ فارسی معین ): ما سزاواریم بدانچه منزلتی عالی جوییم و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. ( کلیله و دمنه ).
- انحطاط فکر؛ پستی اندیشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سن انحطاط؛ سن متکهلین و آن نزدیک سال شصت باشد. ( بحر الجواهر ).
|| نزد اهل هیئت مقابل ارتفاع باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ابوریحان در التفهیم آرد: آفتاب یاستاره یا هرکدام نقطه مفروض که نهی و بروی و بر قطب افق دایره بزرگ به وهم بگذاری، ارتفاع آن چیز قوسی بود که از این دایره میان او و میان افق افتد و همیشه عمودی بود بر افق ایستاده و تمام این ارتفاع، آن قوس بود که از سمت الرأس که یکی قطب است از آن افق،تا بدان چیز افتد. و اگر او زیر افق باشد و همان دایره بر وی اندیشی، آن قوس که میان او و میان افق افتد این دایره، انحطاطش خوانند و آنچ میان او و میان سمت الرجل بود که دیگر قطب افق است تمام انحطاط خوانند. ( از التفهیم چ همایی ص 181 ). و رجوع به حاشیه همین کتاب شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. پست شدن، به پستی گراییدن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) فرو افتادن فرود آمدن پست شدن به پستی گراییدن بزیر آمدن. ۲ - ( اسم ) پستی. یا انحطاط فکر. پستی اندیشه.
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
در نقد ادبی و هنری، نزولی که پس از یک دورۀ رونق فرهنگی رخ می دهد. دلزدگی، خودآگاهی، و جست وجوی انگیزۀ تازه، از رهگذر پالایش هنری و رفتار تباه، از مشخصات آن است. به طور محض به مکتب های مشهور به «پایان قرنی» که در اواخر قرن ۱۹ بالندگی یافتند ـ سمبولیسم، جنبش زیباشناختی، و آرنووـ اطلاق می شود. هنرمندان و نویسندگانی همچون آرتور رمبو، اسکار وایلد، و اوبری بیردزلیاز مصادیق آن به شمار رفته اند.
جملاتی از کلمه انحطاط
شاه جدید از همان آغاز کار خویش، اقداماتی انجام داد تا از اغتشاش ساتراپها که بهدلیل ضعف و انحطاط دولت مرکزی مدتی بود بهدنبال استقلال بودند، جلوگیری کند.
راجر پیشنهاد میکند که ایده انحطاط آمریکا نمادین و همچنین علمی است که فراتر از نظریه اصلی تکامل میباشد. او استدلال میکند که ایدههای بوفون ریشه «طبقهبندی گفتمانهای منفی» را تشکیل دادهاست که در طول تاریخ روابط دو کشور تکرار شدهاست.
غلامحسین ساعدی در این نمایش تمثیلی تلاش میکند نشان دهد که اگر روشنفکران مملکت بیتفاوت و منفعل باشند یا فقط حرف بزنند و به مردم دروغ بگویند، جامعه دچار انحطاط میشود.