افرند. [ اَ رَ ] ( اِ ) فر و نیکویی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). || زیبائی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( هفت قلزم ) ( آنندراج ). همان اروند است. ( شرفنامه منیری ):
افرند تو ندارد اورند تو کسی
گر چند هست شاهدی ار چند و ارجمند.( از مؤلف شرفنامه ).|| حشمت. ( برهان ) ( هفت قلزم ). حشمت و جلال. ( ناظم الاطباء ). حشمت و مهتری. ( آنندراج ).
افرند. [ اِ رِ ]( ع اِ ) فِرِند. جوهر شمشیر. || نگار شمشیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شمشیر جوهردار. ( منتهی الارب ). شمشیر. ( از اقرب الموارد ). || گل سرخ. ( منتهی الارب ). حوحم یعنی گل سرخ. ( از اقرب الموارد ). || قسمی جامه. ( منتهی الارب ). نوعی لباس. ( از اقرب الموارد ). || دانه انار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || معرب پرند فارسی. ( از اقرب الموارد ).
(اَ رَ ) (اِ. ) ۱ - فر و شکوه. ۲ - زیبایی.
اورند: فروشکوه، زیب وزیبایی، فرند، پرند: جوهرشمشیر، برق شمشیر، بعربی افرند میگویندوجمع آن افرندات است
( اسم ) پرند.
فرند. جوهر شمشیر یا نگار شمشیر
اسم: افرند (دختر) (فارسی) (تلفظ: afrand) (فارسی: اَفرند) (انگلیسی: afrand)
معنی: ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند
💡 ز بندگان طبیعت مجو مسلمانی که این سیاه دلان، کافرند در همه کیش
💡 آنها که نشنوند همی زین پیمبران نزدیک اهل حکمت و توحید کافرند
💡 یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق همسایگان من نه مسلمان نه کافرند
💡 بدان که دنیا منزلی است از منازل راه خدای تعالی و همگنان در این منزل مسافرند. و قافله مسافران چون مقصد سفر ایشان یکی باشد، جمله چون یکی باشد. باید که میان ایشان الفت و اتحاد و معاونت باشد و حق یکدیگر نگاه دارند. و ما شرح صحبت با خلق در سه باب یاد کنیم:
💡 بنعمت ما چون کافرند این دونان صواب نیست که در خلد پا نهد کافر