افاضل

لغت نامه دهخدا

افاضل. [ اَ ض ِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ افضل. فاضلتران. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ِ افضل و جمع دیگر آن افضلون؛ آنان که فضیلت بیشتر دارند. ( از اقرب الموارد ). مأخوذ از تازی، مردمان دانا و فاضل و هنرمند و حکیم و فیلسوف. ( از ناظم الاطباء ). اخیار. ( یادداشت بخط مؤلف ):
افاضل نزد تو تازنده هموار
که زی فاضل بود قصد افاضل.منوچهری.از پای افاضل تو کشی ( کنی ) خار زمانه.منوچهری.طرفه آنکه افاضل و مردمان هنرمند از معایب و بطر ایشان در رنجند. ( تاریخ بیهقی ص 415 ). از بغض علی ( ع ) و عداوت او ایشان را از افاضل الناس خوانده است و نمیدانم که از افاضل الناس چگونه باشند. ( کتاب النقض ص 351 ). خانه خواجه من بنده قبله احرار و افاضل... و همگی ارباب هنر و بلاغت پناه و ملاذ جانب او شناختندی. ( کلیله و دمنه ).
نور دین ای بنور رای و ضمیر
بر افاضل چو مه بر انجم امیر.سوزنی.ابن فضل به بعضی از افاضل به استدعای او نوشته است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 236 ). ابوسعید طائی را که از افاضل کتّاب و معارف حضرت بود، در خدمت او روان کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 390 ).
وزیر عالم و عادل به اتفاق افاضل
پناه ملک بود پادشاه روی زمین را.سعدی.|| نظائر. ( منتهی الارب ). اماثل. نظایر. اخیار. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ معین

(اَ ض ِ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ افضل. ۱ - برتران. ۲ - دانشمندان.

فرهنگ عمید

= افضل

فرهنگ فارسی

جمع افضل
( اسم ) جمع افضل. ۱ - برتران. ۲ - دانشمندان.

ویکی واژه

جِ افضل.
برتران.
دانشمندان.

جمله سازی با افاضل

💡 فرزند ارشد او میرزا داوود، داماد پسر سید بحرالعلوم و سه فرزند دیگرش میرزاضیاءالدین و میرزاعسکری و میرزا محمدمهدی از افاضل عصر خود بوده اند.

💡 دی حاسد کم موی ز اشعار افاضل می‌خواند قصاید چه مسجع چه مرصع

💡 «جناب همایون و ذات میمون مخدوم معظم ملک حکماء العالم اثیر المله و الدین قطب الاسلام و المسلمین قدوه العلما/ئ و المنحققین بقیه الافاضل المتاخرین …».

💡 ای گرد آستانت، قبله گه سلاطین وی ماه آستینت، قبله گه افاضل

💡 بر صحن صدر او ز اکابر نشان رخ بر پشت دست او ز افاضل نشان لب

💡 در کنف صدر توست رخت فضایل مقیم با شرف قدر توست بخت افاضل به کار

تحمیلی یعنی چه؟
تحمیلی یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
اسرار کردن یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز