واژه درواخ که در برخی منابع کهن به صورت دژواخ نیز آمده از واژگان کهن فارسی است که معانی گوناگون اما مرتبطی در متون لغوی و ادبی دارد. در اصل، این واژه به حالتی گفته میشود که انسان از بیماری برخاسته و هنوز به تندرستی کامل نرسیده باشد؛ حالتی که در عربی آن را نقاهت مینامند. به گفته برهان قاطع و فرهنگ جهانگیری، «درواخ شدن» یعنی بهبود یافتن پس از بیماری و بازگشت تدریجی به سلامت.
در معنای دوم، این واژه در زبان ادبی و عرفانی به مفهوم درستی، استواری و یقین بهکار رفته است. در این معنا، اگر گفته شود «گمانم درواخ است»، مقصود آن است که آن گمان محکم و یقینی است و جای تردید ندارد. از همینرو، این کلمه را میتوان در مفاهیمی همچون «ثبات، یقین، و استحکام» نیز بهکار برد، که در حوزههای اخلاقی و روحی، نشانه استواری شخصیت و پایداری در باورهاست.
در معنای سوم، که بیشتر در گویشهای محلی بهویژه در ناحیه گناباد خراسان باقی مانده است، این واژه به معنی سالم، درست، بیعیب و تمام به کار میرود. در گفتار روزمره محلی گفته میشود: «خربزه درواخ آورد»، یعنی خربزه سالم، بیترک و کامل است. این کاربرد گویشی نشان میدهد که این واژه ریشه در مفهوم کلی سلامت و استواری دارد و در گذر زمان، از حوزه معنایی جسمی (بهبودی از بیماری) به مفاهیم اخلاقی، ذهنی و حتی مادی (سلامت اشیا) گسترش یافته است.