حانوت

لغت نامه دهخدا

حانوت. ( ع اِ ) حانیة. حاناة. دکان می فروش. ( منتهی الارب ). میخانه. خرابات. || دکان. ( کشف اللغات ) ( لطائف اللغات ) ( دهار ) ( غیاث اللغات ):
گفت بد موقوف این لت لوت من
آب حیوان برددر حانوت من.مولوی.که شبلی ز حانوت گندم فروش
به ده برد انبان گندم بدوش.سعدی ( بوستان ).دکان الخمار. یؤنث و یذکر و الخمار نفسه. ( اقرب الموارد ). دکان شراب فروشی. مرد شراب فروش. || کربک. کلبه. ( مهذب الاسماء ). کربج. کربق. ج، حوانیت. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). ج، حوانی. و النسبة الیه حانی و حانوی. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

[ ع. ] (اِ. )۱ - دکان. ۲ - میکده.ج. حوانیت.

فرهنگ عمید

دکان، مغازه.

فرهنگ فارسی

دکان، مغازه، میکده، دکان می فروشی، حوانیت جمع
( اسم ) ۱ - دکان مغازه. ۲ - کلبه. ۳ - میکده. جمع: حوانیت.

ویکی واژه

دکان.
میکده.
حوانیت.

جمله سازی با حانوت

نه نخستین جنازه ای است که از دروازه جهان بیرون شده است و نه اول تابوتیست که از بیوت فنا بحانوت بقا نقل کرده است و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل آنرا که آدم و عالمیان را بطفیل وجود وی بر مائده حیات بنشاندند
ای بدنیا متمتع اگر این عمره و حج از پی نام کنی کعبه ترا حانوتست
که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم به دوش
گفت بد موقوف این لت لوت من آب حیوان بود در حانوت من