تنقیص
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ویکی واژه
ناقص کردن.
جمله سازی با تنقیص
آنکه کردش کرم ما به کرامت تخصیص رست از آفت افراط وز نقص تنقیص
هیچ معروف نفرماید تنقیص نظر هم زقاصر نظران کار چنین منکر شد
کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً لا داء و لا غائلة و لا اثم و لا موت فیه و لا تنقیص للذاته هنیئا مصدر ای هنئتهم هنیئا بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.
پیش درزی جامه کز تنگ میآید برون چند تنقیصم دهد از سنگ میآید برون
پیش درزی جامه کز تنگ میآید برون چند تنقیصم دهد از سنگ میآید برون