تلخان

لغت نامه دهخدا

تلخان. [ ت َ ] ( اِ ) پِست. سویق. ( بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

جمله سازی با تلخان

💡 مهر تلخان را به شیرین می‌کشد زانک اصل مهرها باشد رشد

💡 گرچه ماران زهرافشان می‌کنند ورچه تلخان‌مان پریشان می‌کنند

💡 تلخ با تلخان یقین ملحق شود کی دم باطل قرین حق شود

💡 فیّاض را چه دانند قدر این مذاق تلخان در هند طوطیان را این نیشکر مبارک