تشعب

لغت نامه دهخدا

تشعب. [ ت َ ش َع ْ ع ُ ] ( ع مص ) پراکنده شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شاخ شاخ گردیدن راه و درخت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تشعث شود. || شاخ در شاخ شدن و گروه در گروه شدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || همدیگر دور شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تباعد از چیزی. ( از اقرب الموارد ). || نیکو گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). انصلاح چیزی. ( از اقرب الموارد ). || مردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ شَ عُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) شاخه شاخه شدن، پراکنده گردیدن.

فرهنگ عمید

۱. شعبه شعبه شدن، شاخه شاخه شدن.
۲. پراکنده گشتن، متفرق شدن.

فرهنگ فارسی

شعبه شعبه شدن، شاخه شاخه شدن، پراکنده گشتن
۱-( مصدر )شعبه شعبه شدن شاخ شاخ گشتن پراکنده شدن متفرق گردیدن. ۲- ( اسم ) پراکندگی تفرق. جمع: تشعبات.

ویکی واژه

شاخه شاخه شدن، پراکنده گردیدن.

جمله سازی با تشعب

💡 حالا نمیدانم کجا میرویم چه خبر است دنیا چه روش بالاست؟ سر فتنة دارد دگر روزگار؛ عجب ها در این رجب میبینم، شعب ها در شعبان خواهد افتاد وعدت عواد دون ولیک تشعب کاش در طهران بودید.

💡 آنگه شیخ گفت تمام سخنی است آنکه رسول صلی اللّه علیه گفت طوبی لعبد جعل اللّه همومه هماً واحداً ومن تشعبت به الهموم لایبالی اللّه فی ای واد اهلکه.

💡 دریای بی نهایت و بی قعرم پیداست از تشعب انهارم

💡 و فی الخبر: من جعل الهموم هما واحدا کفاه اللَّه کل هم، و من تشعبت به الهموم لم یال اللَّه فی ای واد اهلکه.

💡 قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من اَصبحَ و هُمُومه هم واحد کفاه الله تعالی هموم الدنیا و الاخرة و من تشعبت بِه هُمُومه لم یُبال الله فی اَیَّ وادٍ هلک.