ترخون

ترخون یا تلخون گیاهی چندساله و علفی از خانواده کاسنی و جنس Artemisia است که بومی آسیای میانه، شمال قفقاز و خاور دور می‌باشد. خاستگاه اصلی این گیاه در دره‌های آبرفتی روسیه و نواحی غربی آمریکای شمالی بوده، اما امروزه در تمامی نقاط ایران کشت می‌شود. شهر گلباف در استان کرمان به عنوان شهر ترخون در ایران شناخته می‌شود. ریشه نام ترخون در زبان فارسی مشخص نیست، اما احتمال می‌رود که از واژه یونانی دراکون به معنای مار یا اژدها گرفته شده باشد. نام‌های اروپایی این گیاه نیز از زبان‌های خاورمیانه نشأت گرفته‌اند؛ به عنوان مثال، در زبان اسپانیایی به صورت taragona، در فرانسوی estragon و در انگلیسی tarragon نامیده می‌شود. معمولاً بین ۳۰ سانتیمتر تا یک متر ارتفاع دارد و دارای برگ‌های ساده و سبز رنگ است. برگ‌های پایینی ساقه به سه لوب تقسیم می‌شوند و گل‌های آن کوچک، سبز و به صورت خوشه‌ای رشد می‌کنند. این گیاه از طریق جوانه‌زنی در ریزوم خود تکثیر می‌شود. قسمت‌های مورد استفاده ترخون شامل برگ‌ها و سرشاخه‌های جوان آن است و از این گیاه برای طعم‌دار کردن غذاهایی مانند شور نیز بهره‌برداری می‌شود.

لغت نامه دهخدا

ترخون. [ ت َ ] ( اِ ) مردم خونی و تونی و بیباک و دزد و اوباش را گویند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج )( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ):
تو ترخان و ترخون ز جور تو خواجو
دل از غم چو خانی و رخ زرّ خانی.خواجوی کرمانی ( از آنندراج ). || چوب بقم را نیز گفته اند و آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند. ( برهان ). بقم. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ):
گیاها بد از خون و ترخون شده
دل خاره زیر و زبر خون شده. اسدی ( از فرهنگ جهانگیری ).|| نام داروییست که آنرا کلکرا نیز خوانند و بتازی عاقرقرحا گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ). گیاهی است که آگرگره گویند و عاقرقرحا معرب آن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || سبزی ایست معروف که آنرا با طعام و حاضری خورند. گویند چون تخم سپند را در سرکه کهنه بیاغارند مدتی، تا طبع و مزاج آن بگیرد بعد از آنکه بکارند ترخون برآید ( ؟ )، معرب آن طرخون است. قوت باه را نقصان دارد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). و رجوع به ترخان و طرخان و طرخون و تبرخون و گیاه شناسی گل گلاب ص 266 شود.

فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) گیاهی با برگ های دراز و باریک و ساقة نازک و راست که بوی خوش و مزة تند دارد و برای یبوست مفید است.
( ~. ) (ص مر. ) مردم خونی و بی باک و دزد و اوباش.

فرهنگ عمید

گیاهی با ساقه های راست و نازک و برگ های دراز، باریک، خوش بو، و کمی تندمزه که جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود. اشتهاآور و زودهضم و برای تسکین دل درد و رفع یبوست نافع است.

فرهنگ فارسی

مردم خونی و تونی. و بیباک و دزد و اوباش را گویند. یا چوب بقم را نیز گفته اند و آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند.

دانشنامه عمومی

تعداد دیگری از گونه های این جنس ( مانند خاراگوش و برنجاسف ) در داروسازی و نیز برای تهیه چاشنی به کار برده می شوند. طبق نظر هگر ( ۱۹۵۹ ) دو واریته ترخون زراعی یعنی ترخون فرانسوی با آلمانی و ترخون روسی وجود دارد. طبق نظر رزن گارتن ( ۱۹۹۹ ) در واقع دو گونه اختصاصی زراعی ترخون کشت می شوند و ترخون روسی A. dracunculoides Pursh است. در مجارستان نیز مانند سایر نقاط جهان ترخون فرانسوی کشت می شود؛ این گونه نسبت به سایر گونه ها عطر و طعم بیشتری دارد. 
اما در کل ترخون فرانسوی گونه ای است که بیشتر برای پخت و پز در آشپزی استفاده می شود و از طریق دانه یا بذر رشد نمی کند، زیرا همهٔ گل ها بذر آن عقیم هستند. ولی در عوض با تقسیم ریشه پاجوش تکثیر می شود. 
ترخون روسی را می توان از دانه رشد داد، اما در مقایسه با نوع فرانسوی آن از نظر طعم بسیار ضعیف تر است. با این حال، ترخون روسی گیاهی به مراتب مقاوم تر و قوی تر است که از طریق ریشه گسترش می یابد و ارتفاع آن به بیش از یک متر می رسد. این نوع ترخون در واقع خاک های فقیر را ترجیح می دهد و خشکسالی به خوبی تحمل می کند. 
ترخون ریشه های گسترده ای دارد و از زمین ساقه کوتاه آن یک شبکه ریشه ای متراکم تکامل می یابد. بیشتر ریشه ها تا عمق ۳۰–۲۰ سانتی متری در خاک نفوذ می کند. دستک که برای تشکیل یک شاخساره از سطح خاک بیرون می آید نیز از زمین ساقه تولید می گردد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ترخون (یا، به صورت عربی نما، طرخون)، گیاه کوچک خوشبویی از جنس آرتمیزیا (تیرة مرکّبان) با نام علمی آ. دراکونکولوس، از سبزیهای خوردنی معروف، که در گذشته خواصی درمانی نیز برای آن ذکر کرده اند.
واژگان. منشأ یا ریشة واژة ترخون/ طرخون دانسته نیست. معمولاً طرخون را معرّبِ ترخون فارسی دانسته اند، مثلاً ابوحاتِم سِجِستانی (متوفی ۲۵۰) مایرهوف محتمل دانسته که طرخون از یونانی مأخوذ باشد، اما رنو و کلن، با طرح این اشتقاق احتمالی، می گویند که این واژه در یونانی به گیاهان دیگری گفته می شده است. به هر تقدیر، انصاری شیرازی نوشته که «طرخون را به شیرازی طرخونی خوانند» و حکیم مؤمن در تحفة خود (تألیف در ۱۰۸۰) این را به گونة «به فارسی طرخونی نامند» تکرار کرده است. در منابع قدیم دو نام فارسی (؟) دیگر برای ترخون یافت می شود، که املا و اِعراب آن ها مسلّم نیست: انیبیز/ انبیز و غرمانوش، به نوشته زَمَخْشَری که چنین می خوانیم: «طرخون... به زبان بلخی غریاوس کذا؛ظاهراً محرّف همان غرمانوش.
ماهیت طرخون
ماهیت. در بارة ماهیت طرخون، که امروزه فقط به گیاه موصوف در بالا گفته می شود، خَلطی روی داده است:۱) بعضی آن را عاقِر قَرحا دانسته اند (قدیمترینِ ایشان شاید مسیح بن الحَکَم دمشقی، از پزشکان هارون الرشید، زنده در ۲۲۵؛ و بعضی مثلاً، ابن سینا و انطاکی (متوفی ۱۰۰۸) عاقر قرحا را «ریشة طرخون (کوهی)» پنداشته اند، چنانکه انطاکی حتی دعوی می کند که «هر که جز این بگوید، حواس (آن را) رد می کند» و حکیم مؤمن نیز، به تَبَع انطاکی و انصاری شیرازی، می گوید که «بیخ برّی او عاقر قرحاست». ابن بیطار، خود این گمان را نادرست دانسته است.۲) بعضی آن را کَرَفس یا نوعی کرفس دانسته اند، مثلاً: مؤلف تحفة الاحباب (سدة دوازدهم «نوعٌ مِن الکَرافِس»)، و ابن میمون به این دوگانگی در تشخیص ماهیت اشاره کرده می گوید: «گفته می شود که طرخون برگهای عاقر قرحاست، اما مؤلفان متأخر این را تأیید نکرده اند؛ بالعکس، اینان می گویند که (طرخون) نوعی کرفس است.»۳) غَسّانی در حدیقة الازهار (تألیف در ۹۹۴) دعوی می کند که طرخون نه نوعی کرفس و نه عاقر قرحاست بلکه رأی «مشهور و درست که جمهور (فاضلان روزگار) بر آن اتفاق دارند این است که (طرخون) مَقْدونِس، گیاهی شبیه به کرفس، است». در بارة این گیاهانی که با ترخون مُشتبه شده اند توضیحی لازم است. عاقر قرحا (نام آن، سُریانی است) گیاهی از همان تیرة مرکّبان، شبیه به بابونه، ولی از جنسی متفاوت (آنْتِمیس)، ناخوردنی، و دارای خواص متفاوتی است مثلاً، از پیشینیان، انصاری شیرازی و از معاصران، زرگری. کَرَفس که امروزه به گیاهِ خوردنی معروف، آپیوم گراوِاُلِنس (از تیرة چتریان)، گفته می شود، در قدیم، مانندِ معادل عبری خود، کَرْپَس، «اسم جنس گیاهان تیرة چتریان و متناظر با (اسم جنس) سلینُن یونانی بوده است». ابن میمون از شش نوع/ گونه «کرفس» یاد کرده است، از جمله، کرفس به مفهوم امروزی آن، و کرفس رومی/ سَرَخْسی یا مقدونِس، معادل سبزی خوشبویی که در ایران به آن جعفری می گویند (مَقدونسْ معرّبِ محرّفِ مَکِدُنیون یونانی، به معنای «مَقدونی، منسوب به مقدونیّه (در یونان)»، است، زیرا می پنداشتند که جعفری از آن جا خاسته است. از سوی دیگر، به نوشته ابن وَحشیّه (سدة چهارم)، مؤلف یا مترجم (؟) کتاب الفِلاحة النَّبَطیَّة، که عمدتاً آرای کشاورزی بعض دانشمندان نَبَطی باستان را ذکر می کند، دو نوع باشطا (= ترخون به زبان نبطی) هست بابلی، دارای برگهای دراز، و رومی، دارای برگهای گِرد، با این گمان که این دومی «در روزگار قدیم از بلاد روم برای ما (ساکنان بین النهرین) آورده شده است (اما) طبع/ مزاج هر دو برابر است». این «طرخونِ» گِردْ برگ محتملاً گیاه دیگری شبیه به ترخون حقیقی بوده است. ابن بیطار از قول نویسنده ای مجهول وصف ترخون سرخی را آورده است طرخون «ساقه های سرخ به بلندی یک وجب یا بیش تر و برگهایی سرخ مانند برگهای ' حَماحِم، (= ریحان) دارد» (!). 

جملاتی از کلمه ترخون

توتر خان و ترخون ز جور تو خواجو دل از خون چو خانی و رخ زرّخانی