آفرین، نامی زیبا و پرمعنا در زبان فارسی است که به معنای تحسین، ستایش و شکرگزاری به کار میرود. این واژه همچنین به مفهوم آفرینش و دعا و مدح نیز اشاره دارد و در زمانهای قدیم به عنوان درخواستی از درگاه خداوند هنگام تحسین و تشویق استفاده میشد. آفرین میتواند نشاندهندهی خوشحالی و تبریک باشد و در موسیقی نیز به عنوان نوایی دلنشین و خوشآهنگ به کار میرود. این کلمه به عنوان پیشوند یا پسوند نیز با نامهای مختلف ترکیب میشود و نامهای جدیدی مانند ماهافرین و آفریندخت را میسازد. در واقع، آفرین نمادی از قدردانی و زیبایی در فرهنگ و هنر ایرانی است که همواره مورد استفاده قرار میگیرد و بر ارزشهای مثبت انسانی تأکید دارد.
آفرين
لغت نامه دهخدا
یکی یادگاری شد اندر جهان
بر او آفرین از کهان و مهان.فردوسی.چو هوم آن سر و تاج شاهان بدید
بر ایشان بداد آفرین گسترید
همان شهریاران بدو آفرین
همی خواندند از جهان آفرین.فردوسی.همه سرکشان آفرین خواندند
بر آن نامه بر گوهر افشاندند.فردوسی.ز نیکو سخن بِه ْ چه اندر جهان
بر او آفرین از کهان و مهان.فردوسی.ز ترکان همه بیشه نارون
برستند و بی رنج گشت انجمن
ز دشمن برَستندخلق جهان
بر او [ برانوشیروان ] آفرین از کهان و مهان.فردوسی.بر او آفرین کرد مهتر بسی
که چون تو نیابیم مهمان کسی.فردوسی.بر او آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و تاج و نگین.فردوسی.خرامان برفت از بر تخت اوی
همی آفرین خواند بر بخت اوی.فردوسی.سر نامه کرد آفرین از نخست
بر آنکس که او دل ز کینه بشست.فردوسی.هزار آفرین باد بر خوی تو
بر آن تیغ و دست جهانجوی تو.فردوسی.همه خلعت شاه پیش آورید
براو آفرین کرد هر کش بدید.فردوسی.گر به بیند چشم تو فرزند زهرا را بمصر
آفرین از جانْت بر فرزند و بر مادر کنی.ناصرخسرو.از رهی و حجّت او خوان بر او
هر سحر ای باد هزار آفرین.ناصرخسرو.این زمستان بهار دولت اوست
آفرین بر چنین زمستان باد.مسعودسعد.آفرین باد بر این خواجه مخدوم پرست
که ز سعیش خرد انگشت بدندان آرد.سلمان ساوجی. || و بطنز، بجای اَه واَخ و تعساً لک، و لامرحباً بک:
ترا زندان جهان است و تنت بند
بر این زندان و این بند آفرین باد!ناصرخسرو. || دعای نیک. خواهش خیر و سعادت برای کسی. مقابل نفرین:
نفرین کند بمن بر، دارم به آفرین
فرهنگ معین
(فَ ) (ص فا. ) آفریننده: جهان آفرین، سخن آفرین.
فرهنگ عمید
۲. (ادبی ) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند، مدیحه.
۳. (بن مضارعِ آفریدن ) = آفریدن
۴. آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): جان آفرین، جهان آفرین، سخن آفرین.
۵. [مقابلِ نفرین] دعای نیک: بی آزاری و خامشی برگزین / که گوید که نفرین بِه از آفرین (فردوسی: ۳/۲۸۰ ).
۶. (اسم مصدر ) [قدیمی] آفرینش: بر آن آفرین ﹋«︁فرین» آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱ ).
۷. (اسم ) [قدیمی] ستایش، شُکر، سپاس.
فرهنگ فارسی
احسنت مرحبا
فرهنگ اسم ها
معنی: تحسین، ستایش، سپاس، تبریک، آفرینش، دعا، مدح، شکر، تهنیت، نوایی در موسیقی، ( در قدیم ) درخواست و التماس از درگاه خداوند، هنگام تحسین و تشویق به کار می رود، مرحبا، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند ماه آفرین، آفرین دخت
ویکی واژه
شاه باز (فارسی دری).
آفریننده، جهان آفرین، سخن آفرین.
ستایش، مرحبا، بن مضارع آفریدن
در زبان کوچه بازاری معاصر [آفرین] به افرادی گویند که از خود بی اختیاری کرده و باد معده به صورت مکرر از خود خارج میکنند.