لغت نامه دهخدا
( آسان گیری ) آسان گیری. ( حامص مرکب ) سهل انگاری. مداهنه.
( آسان گیری ) آسان گیری. ( حامص مرکب ) سهل انگاری. مداهنه.
( آسان گیری ) حالت و چگونگی آسان گیر سهل انگاری.
سهل انگاری
💡 افلاطون گفته است: آسان گیریت در آمیزش با مردمان، از معایب توست. از این رو، جز با کسان مورد اعتماد، در آمیزش آسان گیر مباش.
💡 در موعظت مبالغه ورزند و موعظه نپذیرند. در گفتار راهنمایند و در کردار اندک اند. در مورد آنچه فناپذیرد، با دیگران هم چشمی کنند و در آنچه باقی می ماند، آسان گیری کنند.
💡 بسا که حسن خلق و کرم به سبب عوارض و پیشامدها به بدخوئی و بی شرمی بدل شود. چنان که آن پیشامدها، نرمی را خشونت و آسان گیری را سختی و گشادگی را عبوسی کند. این عوارض و پیشامدها را از روی استقرار می توان در هفت چیز خلاصه کرد: