آب‌خوار

لغت نامه دهخدا

( آبخوار ) آبخوار. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) آشامنده آب:
تشنه میگوید که کو آب گوار
آب میگوید که کو آن آبخوار.مولوی.

فرهنگ عمید

( آب خوار ) ویژگی آجری که در آب خیسانیده باشند تا گرد آن گرفته شود.

فرهنگ فارسی

( آبخوار ) ( اسم ) آشامند. آب نوشند. آب خورند. آب.
آشامنده آب

ویکی واژه

آب خوار
(ساختمان): آجر، آجر آب‌خوار.

جمله سازی با آب‌خوار

این جگر که بود گرم و آب‌خوار گشت پیش همت او آب خوار
آب در جو زان نمی‌گیرد قرار زانک آن جو نیست تشنه و آب‌خوار
تشنه می‌نالد که ای آب گوار آب هم نالد که کو آن آب‌خوار