کرسیدن

لغت نامه دهخدا

کرسیدن. [ ک َ دَ ] ( مص ) کرشیدن. کریسیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). فروتنی کردن. || فریب دادن. ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشیدن و کریسیدن شود. || کوشیدن. کوشش کردن. سعی کردن. جهد نمودن با همه توانایی. || بحث کردن. مباحثه و منازعه نمودن. || دره کشیدن. || چین خوردن. || فراهم آوردن و جمع کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - فریب دادن . ۲ - فروتنی کردن .

ویکی واژه

فریب دادن.
فروتنی کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال ای چینگ فال ای چینگ فال کارت فال کارت فال فرشتگان فال فرشتگان