چروند

لغت نامه دهخدا

چروند. [ چ َرْ وَ ] ( اِ ) قسمی از فانوس که چراغ را از باد و جز آن حفظ میکند. ( ناظم الاطباء ). چیزی که چراغ در آن مینهادند و از جائی بجائی میبردند تا باد آنرا خاموش نکند. ( فرهنگ نظام ). چیزی که چراغ در آن نهند و از جایی بجایی برند تا باد چراغ را فروننشاند. مردنگی. چرغند. چرونده. چرغنده. رجوع به چرونده شود. || چراغپایه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرونده شود :
در خانه ما بیش نه دود است و نه چروند. سوزنی ( از فرهنگ نظام ).

فرهنگ عمید

نوعی فانوس که چراغ را در آن بگذارند تا از وزش باد خاموش نشود، فانوس، مردنگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت