فرزندک

لغت نامه دهخدا

فرزندک. [ ف َ زَ دَ ] ( اِ مصغر ) مصغر فرزند. فرزند کوچک :
برو تا ز خوانت نصیبی دهند
که فرزندکانت ز سختی رهند.سعدی.|| طفل شیرخوار: استرضاع ؛ به مزد گرفتن کسی را تا فرزندک را شیر دهد. ( زوزنی ).

فرهنگ عمید

فرزند کوچک، فرزند خُرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال قهوه فال قهوه فال فرشتگان فال فرشتگان فال مارگاریتا فال مارگاریتا