فژغند

لغت نامه دهخدا

فژغند. [ ف َ غ َ ] ( ص مرکب ) چیزی پلید و چرکین را گویند. ( برهان ). فژگن. فژاک. فژاگن. فژاگین :
معذور است ار با تو نسازد زنت ای غر
زآن گنده دهان تو وز آن بینی فژغند.عماره. || ( اِ ) به معنی عشقه هم آمده است وآن گیاهی باشد که بر درخت پیچد. ( برهان ) :
ایا سرو نو در تک و پوی آنم
که فژغندواری بپیچم به تو بر.رودکی.رجوع به فرغند و فژغنده شود.

فرهنگ عمید

۱. = فژاگن
۲. (اسم ) (زیست شناسی ) = عشقه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت