شپ شپ

لغت نامه دهخدا

شپ شپ. [ ش َ ش َ ] ( اِ صوت مرکب ) شپشاپ. شباشاپ. آواز تیر انداختن پی درپی را گویند. ( از برهان ). آواز پی هم انداختن تیر است. ( فرهنگ نظام ). آواز پیاپی خوردن پیکان تیرهاست به جایی. ( از ناظم الاطباء ) :
ز بس شپ شپ تیر و جر کمان
زمین گشت لرزان تر از آسمان.فردوسی.رجوع به شپاشاپ شود.
|| ( ص مرکب ) مضطرب و بی تمکین. ( برهان ) ( فرهنگ نظام ) ( انجمن آرا ). آشفته :
مرا گویی مرو شپ شپ که حرمت را زیان دارد
ز حرمت عار میدارم از آن بر عار میگردم.مولوی.عاشقان را وقت شورش ابله و شپ شپ ببین
کوه جودی عاجز آید پیش ایشان از ثبات.مولوی.|| ( ق مرکب ) زود زود. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ مرکب ) شاخه درخت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. صدای برخورد پیکان تیر که پیاپی انداخته شود.
۲. (صفت، قید ) مضطرب، عجول: عاشقان را وقت شورش شپشپ و ابله مبین / کوه جودی عاجز آید پیش ایشان از ثبات (مولوی۲: ۱۴۲ ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) صدا و آواز اصابت تیرهای پیاپی . ۲ - ( صفت ) مضطرب بی تمکین .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم