مزلقه

لغت نامه دهخدا

( مزلقة ) مزلقة. [ م َ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) جای لغزیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). و رجوع به مَزلَق شود.
مزلقة. [ م ِ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) سرین اسب و طرف آن. ( ناظم الاطباء ).
مزلقة. [ م ُ ل ِق َ ] ( ع ص ) مؤنث مُزلِق. لغزش دهنده. ( آنندراج ) ( غیاث ). مُزَلّقَة. و رجوع به مُزلِق و مُزلّقة شود.
- حروف مزلقة ؛حروف مزلقه شش است بقرار ذیل : ف ، ر، م ، ن ، ل ، ب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مزلقة. [ م ُ زَل ْ ل ِ ق َ ]( ع ص ) مؤنث مُزلّق. مُزلِقة. مزلقه. لغزاننده. و رجوع به مزّلق در معنی اول و مُزلِقة و مزلّقه شود.
مزلقه. [ م ُ زَل ْ ل ِ ق َ ] ( ع ص ) مُزَلِّقَة. لغزاننده. مُزَلِّق. یعنی لغزاننده فضول و اخلاط و آن دوائی رانامند که به قوت ملینه و رطوبت مزلقه ای که دارد تلیین سطح عضو نماید بحدی که بلغزاند آنچه در آن محتبس است... ( مخزن الادویه ص 35 ).

فرهنگ عمید

جای لغزیدن، جای سُر خوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال میلادی فال میلادی فال ورق فال ورق فال نخود فال نخود