بزداییدن

لغت نامه دهخدا

بزداییدن. [ ب ِ زَ / زِ / زُ / ب ِزْ دَ ] ( مص ) ( از: ب + زداییدن ) بزدائیدن. بزدودن. زنگ از آینه و تیغ و امثال آن دور کردن. ( شرفنامه منیری ). پاک کردن زنگ از روی آیینه و تیغ و امثال آن. ( برهان ) ( آنندراج ). جلا دادن. ( ناظم الاطباء ). روشن کردن. صقل. ( مجمل اللغة ). صیقلی کردن. زدائیدن. ( یادداشت بخط دهخدا ). رجوع به زدائیدن و زدودن شود.

فرهنگ عمید

= زداییدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال امروز فال امروز فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت