باقعه

لغت نامه دهخدا

( باقعة ) باقعة. [ ق ِ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث باقع. ( از اقرب الموارد ). رجوع به باقع شود. || به مجاز مرد نابغه داهیة را گویند: ما فلان الا باقعة من البواقع، و او را از جهت دنیادیدگی و جستجوی بسیار در بلاد و معرفت بنواحی عالم بدین صفت خوانده اند. ( از تاج العروس ). مرد زیرک و تیزهوش که کسی او رافریفتن نتواند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). حذرکننده.زیرک. ( مهذب الاسماء ): و کان [ الناصر لدین اﷲ ] باقعة زمانه. ( ابن الطقطقی ص 236 س 17 ). مرد ذکی و عارف که چیزی ازو فوت نشود. ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) پرنده محتاط و زیرکی که چپ و راست خود را هنگام آب خوردن بپاید که مبادا کسی بر او حیلتی اندیشد و شکارش کند و بهمین جهت معمولاً از بَقعه آب میخورد و آن گودالی است که آب در آن جمع شده باشد. ( از تاج العروس ). پرنده ای که از آبشخورهای دورافتاده و گود آب آشامد از بیم آنکه مبادا شکار شود. ( از اقرب الموارد ). مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گردد بر آبشخور فرود نیاید و از کولابها آب خورد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || داهیه که به انسان رسد. ( از تاج العروس ). سختی. بدبختی. بدی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، بَواقِع. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ عمید

۱. زیرک، تیزهوشی که کسی نتواند او را فریب بدهد.
۲. ویژگی مرغ زیرک که به دام نیفتد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم