چغل

لغت نامه دهخدا

چغل. [ چ َ غ َ ] ( اِ ) چین و شکنچ را گویند. ( برهان ). چین و شکنج. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چین و شکنج باشد و آن را «ژنگ » نیز خوانند. ( جهانگیری ). چین و شکن. ( فرهنگ نظام ). || ( اِ ) ظرفی باشد لوله دار که آن را از چرم دباغت کرده بلغار دوزند و بعربی «مطهره » خوانند.( برهان ). ظرفی چرمین که از آن آب خورند و اکثر مسافران همراه دارند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ظرفی بود که از چرم بلغار بدوزند و بر آن لوله هم نصب کنند و از آن آب بخورند و اکثر مسافران دارند. ( جهانگیری ). ظرفی لوله دار جهت آب برداشتن که از چرم دباغت کرده بلغار دوزند. ( ناظم الاطباء ). ظرف آب چرمی لوله دار که بیشتر مسافران استعمال میکردند. ( فرهنگ نظام ). ظرفی چوبین برای نگاه داشتن آب یا خوردن آب از آن که در گذشته بکار مسافران یا شکارچیان و غیره می آمده است.
چغل. [ چ ُ غ َ ] ( اِ ) سلاحی است که جوشن گویند و در روزهای جنگ میپوشند. ( برهان ). نوعی از سلاح جنگ که بعربی جوشن خوانند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشند و آن را جوشن هم نامند. ( جهانگیری ). جوشن یعنی سلاحی که در روزهای جنگ پوشند. ( ناظم الاطباء ). نوعی از سلاح که در روز جنگ میپوشیدند و نام دیگرش جوشن بوده. ( فرهنگ نظام ). زره. جامه ای که از حلقه های آهنین ترتیب داده شده و مخصوص پوشیدن در جنگ بوده است :
چغل به پیش خدنگش چو شیطنست و شهاب
زره به پیش سنانش چو سوزنست و حریر.حکیم نزاری ( از انجمن آرا ).نه همچون دیگران زآهن چغل پوش
سلاح عصمت یزدانش بردوش.خسرو دهلوی ( از انجمن آرا ).
چغل. [ چ ُ غ ُ ] ( ص ، اِ ) شخصی باشد که آنچه از مردم بیند یا شنود بحاکم و داروغه و عسس یا جای دیگر نقل کند، بسبب آنکه آزار و نقصان بمردم و رنجش میان مردمان بهم رسد، و این قسم شخص را «سخن چین » گویند و بعربی «نمام »خوانند. ( برهان ). سخن چین که پیش مردم به بدی سعایت کند و فعل او را «چغلی » گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بمعنی غماز؛ از لغات ترکی. ( غیاث ). بدبختی را گویند که چون سخنی از کسی بشنود یا فعلی مشاهده نماید که از افشای آن به او آزاری و آسیبی برسد اظهار کند واو را «سخن چین » نیز نامند و بتازی «نمام » خوانند. ( جهانگیری ). نمام و سخن چین و خفیه نویس که آنچه از مردم بیند و یا شنود جهت آزار آنان برای حاکم و داروغه و جز آن نقل و یا نویسد. ( ناظم الاطباء ). سخن چین که حرف کسی را برای افساد بدیگری رساند و در تکلم امروز ایران بمعنی مطلق شکایت از کسی است نزد دیگری. ( فرهنگ نظام ). چغلی کننده و چغلی دهنده. خبرکش. خبرچین. جاسوس. عوان. و رجوع به چغل خور و چغل خوری و چغلی شود.

فرهنگ معین

(چُ غُ ) (ص . ) سخن چین .
(چَ غَ ) (ص . ) هر چیز سخت و سفت ، چیزی که زیر دندان جویده نگردد.
(چِ غِ ) (اِ. ) = چل : گل و لای .
(چُ غَ ) (اِ. ) جامه ای مرکب از حلقه های آهنین که در روز جنگ پوشند، جوش .

فرهنگ عمید

= چغر
چین و شکن، چین وچروک در پوست بدن، آژنگ.
جوشن، زره، جامۀ جنگ: نه همچون دیگران ز آهن چغل پوش / سلاح عصمت یزدانش بر دوش (امیرخسرو: لغت نامه: چغل ).
۱. سخن چین، نمام، خبرکش.
۲. ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند.

فرهنگ فارسی

هرچیزسفت وسخت، چیزی که زیردندان جویده نشود، سخن چین، نمام، خبرچین، چغلی:سخن چینی، شکایت
( صفت ) سفت و سخت چیزی که زیر دندان جویده نگردد مانند گوشت ناپخته .

ویکی واژه

هر چیز سخت و سفت، چیزی که زیر دندان جویده نگردد.
سخن چین.
جامه‌ای مرکب از حلقه‌های آهنین که در روز جنگ پوشند؛ جوش.
چل: گل و لای.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم