مشخته

لغت نامه دهخدا

مشخته. [ م ُ ش َ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) حلوایی بود صافی و درشت و به تازی آن را مشاش خوانند، چین در چین بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال 458 ). حلوای صابونی باشد و به تازی آن را مشاش خوانند چین در چین بود. ( صحاح الفرس ). نوعی حلوای صافی و درشت. مشاش چین در چین ، تو بر تو. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آری کودک مؤاجر آید کو را
زود بیاموزیش به مغز و مشخته .کسائی ( ازلغت فرس اسدی ).

فرهنگ عمید

نوعی حلوا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال درخت فال درخت فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس