محلاج

لغت نامه دهخدا

محلاج. [ م ِ ] ( ع ص ) خر سبک و شتاب رو. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). محلج. || ( اِ ) چوب که بدان نان را پهن و مدور سازند. ( منتهی الارب ).وردنه و چوبی که بدان نان را پهن و گرد کنند. ( ناظم الاطباء ). || آهن حلاجی. ( منتهی الارب ). || ابزاری آهنین که بدان پنبه را از پنبه دانه جدا کنند. ( ناظم الاطباء ). درونه. فلخمه. کمان حلاج. ج ، محالج ، محالیج : فلخم ؛ محلاج ندافان بود. ( اسدی ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت فال رابطه فال رابطه فال پی ام سی فال پی ام سی