لغت نامه دهخدا لشتن. [ ل َ ت َ ] ( مص ) تماشا و تفرج کردن. ( از برهان ) ( از آنندراج ).لشتن. [ ل ِ ت َ ] ( مص ) لیشتن. لیسیدن. ( برهان ) ( جهانگیری ). زبان بر چیزی مالیدن. لستن : لشتند آستانت بزرگان و مهتران چون یوز پیر لشته به لب کاسه پنیر.سوزنی ( از جهانگیری ).و امروز لیشتن متداول است : مثل انگشت لیشته ، سخت فقیر.
فرهنگ فارسی لیسیدن( مصدر ) : لشتند آستانت بزرگان و مهتران چون یوز پیر لشته بلب کاس. پنیر . ( سوزنی جها . لغ. )تماشا و تفرج