( سرآغوش ) سرآغوش. [ س َ ] ( اِ مرکب ) بمعنی سرآغوج است که گیسوپوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپاکیست که مانند دام بافته اند. ( برهان ) ( غیاث ) : باد سر زلفت از سرآغوش دستار سر سران ربوده.خاقانی.ای نهان داشتگان موی ز سر بگشائید وز سر موی سرآغوش زبر بگشائید.خاقانی.سرآغوش و گیسوی عنبرفشان رسن وار در عطف دامن کشان.نظامی.کلهچه سرانداز و موبند باز سرآغوش با پیچک سرفراز.نظام قاری.رازی که در میان سرآغوش و پیچک است آن راز سربمهر بمعجر نوشته اند.نظام قاری.
پارچه ای که زنان با آن سر و گیسوهای خود را بپوشانند، بافته ای از مروارید با دنبالۀ پارچه ای دراز که بر روی سر قرار می گرفته و گیس ها را می پوشانید، روسری، گیسوپوش: ای نهان داشتگان موی ز سر بگشایید / وز سر موی سرآغوش بزر بگشایید (خاقانی: ۱۶۱ ).
فرهنگ فارسی
( سر آغوش ) به معنی سر آغوج است که گیسو پوش زنان باشد و بعضی گویند دامیست که زنان بدان زیب و زینت کنند یعنی روپا کیست که مانند دام بافته اند .