بشکلیدن

لغت نامه دهخدا

بشکلیدن. [ ب ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص ) پشکلیدن. رخنه کردن. به انگشت و ناخن و یا بسر کارد یا تیر. یا رخنه شدن بسوزن و خار و مانند آن باشد، چنانکه اگر جامه کسی بخار درآویزد و پاره شود گویند بشکلید. ( برهان ) ( از رشیدی ) ( از جهانگیری ). و شکافتن و دریدن. ( ناظم الاطباء ). رخنه درافکندن. ( شرفنامه منیری ). مؤلف انجمن آرا پس از نقل متن برهان آرد: و مقلوب بگسلیدن بنظر می آید. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). رخنه کردن یا شدن با ناخن یا سر کارد و تیر و غیر آنها. ( فرهنگ نظام ) نشان و رخنه درافکندن بسر ناخن و انگشت. ( از صحاح الفرس ). بسر انگشت یا ناخن درافکندن. ( مؤید الفضلاء ). نشان و رخنه سر انگشت ناخن و انگشته درافکندن. ( لغت فرس اسدی ). رخنه درانداختن و نشان کردن بسر انگشت یا ناخن. ( از معیار جمالی ). رخنه و نشان بسر ناخن یا انگشت کردن. ( سروری ). به انگشت و ناخن رخنه و نشان کردن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 201، 207 و پشکلیدن شود :
یاسمن لعل پوش سوسن گوهرفروش
برزنخ پیلغوش نقطه زد و بشکلید .کسایی ( از لغت فرس اسدی ).خسرو رستم جدال زبده محمودشاه
آنکه به پیکان تیر روی قمر بشکلید.شمس فخری.|| خراشیدن. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). شکافتن. دریدن. || جر خوردن. || پهن کردن چیزی. ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پهن کردن و فراخ کردن. ( ناظم الاطباء ) ( رشیدی ). || برتاختن. ( شرفنامه منیری ). || محاصره کردن با اسلحه و ساز جنگ و در برگرفتن. || دربند شدن و مقید گشتن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(بِ کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - خراشیدن . ۲ - سوراخ کردن . ۳ - محاصره کردن .۴ - گستردن ، پهن کردن .

فرهنگ عمید

خراش دادن چیزی با ناخن یا یک چیز نوک تیز: یاسمن لعل پوش، سوسن گوهرفروش / بر زنخ پیل گوش نقطه زد و بشکلید (کسائی: ۳۳ ).

ویکی واژه

خراشیدن.
سوراخ کردن.
محاصره کردن.
گستردن، پهن کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال انگلیسی فال انگلیسی فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت