الفاختن

لغت نامه دهخدا

الفاختن. [ اَ ت َ ] ( مص ) اندوختن. ( فرهنگ رشیدی ). اندوختن و جمع کردن. ( فرهنگ جهانگیری ). کسب کردن و جمع کردن. ( فرهنگ میرزا ابراهیم ). کسب کردن و گرد کردن. ( شرفنامه منیری ). بهم رسانیدن و اندوختن و جمع کردن. ( انجمن آرا ) ( برهان قاطع ). اَلفَختَن. اَلفَخدَن. اَلفَغدَن. اَلفَنجیدَن. ( فرهنگ رشیدی ). اَلفیدَن. ( برهان قاطع ).

فرهنگ معین

(اَ تَ ) (مص م . ) نک الفختن .

فرهنگ عمید

= الفختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال سنجش فال سنجش فال نخود فال نخود فال ای چینگ فال ای چینگ