افرازیدن

لغت نامه دهخدا

افرازیدن. [ اَ دَ ] ( مص ) بلند ساختن. افراختن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). افراختن یعنی برآوردن و برکشیدن و بالا بردن. ( مؤید از قنیه ) :
گر سرو و گلت خوانم با من چو گل و سرو
مفراز سر از کبر و رخ از کینه میفروز.سوزنی.تواضع سر رفعت افرازدت
تکبر بخاک اندر اندازدت.سعدی.|| آراستن. زیب دادن. خوش کردن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آراستن. خوش کردن. ( مؤید ) ( شرفنامه منیری ). زیب دادن و آراستن. مرادف آفرندیدن. ( میرزا ابراهیم ). || آلائیدن. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید ).

فرهنگ معین

(اَ دَ ) (مص م . ) ۱ - بلند ساختن ، افراشتن . ۲ - زینت دادن .

فرهنگ عمید

برکشیدن، بلند ساختن، بالا بردن، افراختن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) (افرازید افرازد خواهد افرازید بیفراز افرازنده افرازیده ) . ۱ - بلند ساختن افراشتن بلند کردن . ۲ - آراستن زیب دادن زینت دادن .

ویکی واژه

(مجموعه) قسمیدن یه مجموعه به زیرمجموعه‌های مجزا ازهم ناتهی بطوریکه اجتماعشان برابر مجموعه اصلی و اشتراکشان تهی باشد: مجموعه عددهای صحیح را می‌توان با استفاده از کلاس‌های هم‌ارزی افرازید.
بلند کردن؛ افراشتن
زینت دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم