گنگلاج

لغت نامه دهخدا

گنگلاج. [ گ ُ گ َ / گ ُ ]( ص ) شخصی را گویند که در زبانش گرفتگی باشد، و عربان الکن خوانندش. ( برهان ): اَرْتَل ؛ مرد گنگلاج کندزبان. اَخبیص ؛ گنگلاج که امید خیر و شر در وی نباشد. تَأتاء، تَمتام ؛ گنگلاج که سخن وی به فهم نیاید. ثِدقِم ، ثَدم ، جِلس ؛ مرد گنگلاج. جِفس ، گنگلاج ، جَلَنفَع؛ گنگلاج. خُفاجِل ، طُشاة، طُشَاءة؛ مرد گنگلاج درمانده درسخن. عَثَوئِل ؛ مرد گنگلاج و فروهشته گوشت. عِثَّول ؛ مرد گنگلاج فروهشته گوشت یا مرد گنگلاج سست و فروهشته گوشت. فَدْم ؛ گنگلاج و درمانده در سخن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(گُ گُ ) (ص . ) کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد.

فرهنگ عمید

کسی که زبانش هنگام حرف زدن می گیرد، الکن.

فرهنگ فارسی

کسی که زبانش هنگام حرف زدن میگیرد
( صفت ) شخصی که زبانش در سخن گفتن بگیرد الکن : ارتل : مرد گنگلاج کند زبان .

ویکی واژه

کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال ارمنی فال ارمنی فال کارت فال کارت فال حافظ فال حافظ