گمیختن

لغت نامه دهخدا

گمیختن. [ گ ُ ت َ ] ( مص ) ( از: گمیخ ( = گمیز [ هَ م ] )+ تن ( پسوند مصدری ) پهلوی گومختن ( مخلوط کردن )، ایرانی باستان ظاهراً وی میک ، سانسکریت میکش . جزء اول پیشوند است بمعنی بد، ضد و جزء دوم بمعنی آمیختن لغتاً، یعنی بد آمیختن. مخلوط کردن. قاتی کردن. پیشاب ریختن. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ معین

(گُ تَ ) [ په . ] (مص م . ) ۱ - آمیختن . ۲ - ادرار کردن .

فرهنگ عمید

۱. آمیخته کردن، مخلوط کردن.
۲. (مصدر لازم ) شاش کردن، ادرار کردن.

فرهنگ فارسی

آمیخته کردن، مخلوطکردن، شاش کردن، ادرارکردن
( مصدر ) ۱ - مخلوط کردن قاتی کردن . ۲ - ادرار کردن پیشاب ریختن .

ویکی واژه

[قدیمی]
(مصدر متعدی) آمیخته کردن؛ مخلوط کردن.
(مصدر لازم) شاشیدن؛ شاش کردن؛ ادرار کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال آرزو فال آرزو فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس