کاروانک

لغت نامه دهخدا

کاروانک. [ کارْ / رِ ن َ ] ( اِ ) کاردانک. چفتک. چوبینه. ( رشیدی ). چوبینک. چوبین. چوبنه. جفنک. جفتک. چکرنه. قرلی . چخرق. دلیجه. نام جانوری است پرنده که در کنارهای آب بنشیند. ( جهانگیری ). پرنده ای است گردن دراز پیوسته در کنارهای آب نشیند و بهمین معنی بجای واو دال هم آمده است و به عربی کروان گویند بر وزن رمضان. ( برهان ). مرغکی است درازگردن که بر لب آبها نشیند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). بوتیمار و مرغ ماهیخوار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(نَ ) [ معر. ] (اِ. ) مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می نشیند، کروان .

فرهنگ عمید

مرغی شبیه مرغابی با منقار دراز و پاهای بلند، چفنک، چفتک، جفتک، چکرنه، جگرنه، چوبینه، چوبینک، چوبنه.

فرهنگ فارسی

مرغی است شبیه به مرغابی ودارای منقاردراز، بیشتردرکنار آب مینشیند
چوبینه بوتیمار و مرغ ماهی خوار
( اسم ) مرغی است شبیه بمرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب مینشیند .

فرهنگستان زبان و ادب

{caravan} [گردشگری و جهانگردی] نوعی خودرو یا واگنی که به خودرو وصل می شود و دارای امکاناتی از قبیل تختخواب و مبلمان و وسایل شست وشو است

ویکی واژه

مرغی است شبیه به مرغابی دارای منقاری دراز و بیشتر در کنار آب می‌نشیند، کروان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد فال فنجان فال فنجان فال پی ام سی فال پی ام سی