پوزیدن

لغت نامه دهخدا

پوزیدن. [ دَ ]( مص ) عذر آوردن و معذرت خواستن. ( برهان ). || ستردن ؟ بردن ؟ تهی کردن ؟ مطلق راندن :
چه باید این خرد کت داد یزدان
چو دردت را نخواهد بود درمان
نه پوزد جانت را از درد و آزار
نه شوید دلت را از داغ و تیمار.فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).رجوع به پوزش در معنی راندن شکم شود. || در بیت ذیل انوری ظاهراً پوزیدن به معنی آوردن یا سبب شدن است و یا همان راندن ، اگر در شعر تصحیفی راه نیافته باشد :
گفتمش هان چگونه داری حال
زیر این ورطه یاب حادثه پوز
گفت ویحک خبر نداری تو
که به گو باز گشت آخر گوز.انوری.و در کلمه چاه پوز بمعنی برآورنده و بیرون کننده از چاه یعنی قلابی که چیز افتاده در چاه را بیرون آرد معنی بیرون کردن و بر آوردن دارد.

فرهنگ معین

(پُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - زدودن ، راندن ، برطرف کردن . ۲ - معذرت خواستن ، عذر خواستن .

فرهنگ عمید

پوزش کردن، عذر آوردن، معذرت خواستن.

فرهنگ فارسی

پوزش کردن، عذر آوردن، معذرت خواستن
( مصدر ) معذرت خواستن عذر خواستن .

ویکی واژه

زدودن، راندن، برطرف کردن.
معذرت خواستن، عذر خواستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم