لغت نامه دهخدا
عهد و میثاق باز تازه کنیم
ازسحرگاه تا بوقت نماز
باز پدواز خویش باز شویم
چون دَدَه باز جنبد از پدواز.آغاجی.سپهدار بگشود بر مرغ تیر
ز پدوازش افکند در آبگیر.اسدی.به هوای کرم او بزمین از پدواز
مرغ زرین سلب آید چو نهد سائل دام.سوزنی.از شواهد فوق چنین مستفاد میشود که پدواز جای مرغان شکاری و شاید دیگر ددگان در محلی مرتفع یا کوهی باشد. || پتفوز. پوز. پوزه. گرداگرد دهان انسان و حیوانات دیگر از جانب بیرون. فنطیسه. || گرداگرد کلاه. || منقار مرغان. ( برهان ). || سخن. گفتگو. مطلب. || پاسخ. جواب و اپدواج یا اپی واج در پهلوی بمعنی بی جواب و بی پاسخ است.