لغت نامه دهخدا
یکی آنکه ناپاک خون پدر
نریزد ز تن پاکزاده پسر.فردوسی.بگوهر مگر هم نژاده نیند
همان از پدر پاکزاده نیند.فردوسی.کسی کو ز فرزند او نام برد
چنین گفت کان پاکزاده بمرد.فردوسی.بدو گفت کای پاکزاده پسر
بمردی و دانش برآورده سر.فردوسی.بگفت آن که نعمان و منذر چه کرد
ز بهر من این پاکزاده دو مرد.فردوسی.همان پاکزاده نیاکان من
گزیده سرافراز و پاکان من.فردوسی.بفرمودشان بازگشتن بجای
چنان پاکزاده جهان کدخدای.فردوسی.چنین هفت سالش همی آزمود
بهر کار جز پاکزاده نبود.فردوسی.