پالاون

لغت نامه دهخدا

پالاون. [ وَ ] ( اِ مرکب ) پالونه. مصفات. صافی راوُوق. آبکش. ترشی پالا. زازل. ( جهانگیری ) . پالاوان. سماق پالا. اَردَن :
وصف دروغ نیز دروغ است از آنک
با نان رود طبیعت پالاونش.ناصرخسرو.افشره خون دل از چشم او
ریخته پالاون مژگان فرو.ابوشعیب ( ازفرهنگی خطی ).

فرهنگ معین

(وَ ) (اِمر. ) صافی ، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، آبکش .

فرهنگ عمید

= پالونه

فرهنگ فارسی

پالاوان:پالوانه، پالونه، صافی، آبکش، ترشی پالا
( اسم ) ظرفی باشد مانند کفگیر که چیزهادر آن صاف کنند ظرفی که طباخان و حلواییان برای صاف کردن روغن و شیره و جز آن بر سر دیگ نهند آبکش ماشو ماشوب ترشی پالا پالاوان صافی .

ویکی واژه

صافی، ظرف فلزی سوراخ سوراخ که با آن چیزها را صاف کنند، آبکش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال مکعب فال مکعب فال شمع فال شمع فال تک نیت فال تک نیت