وسناد. [ وَ ] ( ص ، ق ) بسیار و انبوه و فراوان بودن هر چیزی. ( آنندراج ) ( برهان ). بسیار. ( فرهنگ اسدی ). پر. ( فرهنگ اسدی ). بسیارو فراوان و پر و سرشار. ( ناظم الاطباء ) : امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد.رودکی ( از اسدی ).و به این معنی با شین معجمه نیز آمده است. ( آنندراج ) ( برهان ). نفیسی نوشته است : پندارم که در اصل وسیار بوده باشد که شاید لهجه ای از همان کلمه بسیار باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به وستاد و وشناد شود.
فرهنگ معین
(وَ ) (ص . ) بسیار، فراوان .
فرهنگ فارسی
(صفت ) بسیار فراوان : (( امروز باقبال توای میر خراسان هرنعمت و هم روی نکو دارم و سناد. ) ) (رودکی ) توضیح آقای نفیسی نوشته اند : پندارم که دراصل (( وسیار ) ) بوده باشد که شاید لهجه ای ازهمان کلم. (( بسیار ) ) باشد .