لغت نامه دهخدا
مخوض. [ م ُ خ َوْ وِ ] ( ع ص ) درآینده به آب. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آنکه می گذرد از گذرگاه و پایاب رودخانه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تخویض شود. || آنکه می شوراند و می آمیزد و برمی انگیزد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).
مخوض. [ م َ ] ( ع ص ) ( از«خ وض » ) فرورفته و خوض کرده در آب. ( ناظم الاطباء ) ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به خوض شود.
مخوض. [ م َ ] ( ع ص ) گوسپند باردار. ( منتهی الارب ) . ( ناظم الاطباء ). || شیر مسکه برآورده. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به مخض و مخاض شود.