متزایل

لغت نامه دهخدا

متزایل. [ م ُ ت َ ی ِ ] ( ع ص ) جدا. ( آنندراج ). جدا و علیحده. ( ناظم الاطباء ). || جدا شونده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دور و متفرق. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || فانی و ناپایدار. || زیان کرده. ( ناظم الاطباء ). || تجزیه شده و پراکنده. || شرم داشته شده از کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تزایل شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ یِ ) [ ع .متزائل ] ۱ - (اِفا. ) جدا شونده . ۲ - (ص . ) جدا.

فرهنگ عمید

جداشونده.

ویکی واژه

متزائل
جدا شونده.
جدا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان