قنبیط

لغت نامه دهخدا

قنبیط. [ قَم ْ ] ( اِ ) گویند لغتی است رومی و در عربی شایع، بمعنی کلم رومی و آن رستنیی باشد که در شله پلاو کنند و با ماست هم خورند. ( برهان ). رجوع به ماده بعد شود.
قنبیط. [ ق ُن ْ ن َ ] ( ع اِ ) سطبر و درشت ترین انواع کلم است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). خایه کرنب. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بضم اول و تشدید نون و فتح آن و کسر یای موحده به فارسی کلم رومی و کلم گرد نامند مرکب القوی و با رطوبت غلیظه و قوت مفتحه و ملل و مبهی و مدر بول و بالخاصة محلل خمار و مولد سودا و مضعف دماغ و منجر وردی الغذا و مسدد و در سایر افعال مانند کرنب و مصلحش مهرا پختن او روغن بادام و زیتون و ادویه لطیفه و مائیه او مانع مستی و نطول طبیخ او جهت مفاصل مفید و تخم او مفسد منی است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ عمید

کلم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چای فال چای فال مارگاریتا فال مارگاریتا استخاره کن استخاره کن