لغت نامه دهخدا
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی ازدهستان ندوشن بخش خضرآباد شهرستان یزد 5هزارگزی جنوب باختر خضرآباد. 5هزارگزی راه ابرقویه به ندوشن ، کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی. دارای 161 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی صنایع دستی کرباس بافی. راه فرعی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش اردکان متصل براه فرعی اردکان. جلگه ، گرم ، معتدل ، مالاریائی. دارای 285 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، کنجد، پسته. شغل اهالی زراعت ، صنایع دستی زنان ، کرباس بافی. راه فرعی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رستاق بخش اشکذر شهرستان یزد 26هزارگزی شمال باختر اشکذر، 12هزارگزی جنوب باختری جاده یزد جلگه ، معتدل. دارای 162 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات. و شغل اهالی زراعت و راه آن ماشین رو، دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان انار شهرستان رفسنجان 85هزارگزی شمال خاوری رفسنجان. 1هزارگزی خاور شوسه رفسنجان به یزد. سکنه 40 تن. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون 17000گزی شمال باختر کازرون ، بین شوسه شیراز به بوشهر و کازرون به فهلیان ، جلگه ،گرمسیر و مالاریائی. سکنه 145 تن. آب از رودخانه شاپور. محصول غلات و تریاک و صیفی جات. شغل اهالی زراعت و راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان اصفاک بخش بشرویه شهرستان فردوس 36000گزی شمال باختری بشرویه.سر راه مالرو عمومی بنگنان ، جلگه ، گرمسیر. سکنه آن 30 تن. آب آنجا از قنات. محصول آن غلات ، پنبه ، ارزن ،باغات ، ابریشم ، تریاک. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
صدرآباد. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش زرند شهرستان ساوه 8هزارگزی شمال خاوری مرکزی بخش یک هزارگزی راه عمومی. جلگه ، متعدل. سکنه آن 1006 تن. آب از قنات لب شور. محصول آن غلات ، پنبه ، چغندرقند، بنشن ، شاه دانه ، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری. دبستان چهارکلاسه دارد. مزرعه عباس آباد جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).