شجیدن

لغت نامه دهخدا

شجیدن. [ش َ دَ ] ( مص ) سرمازده شدن. ( از لغت نامه اسدی در حاشیه لغت شجد ). به سرمای سخت تباه شدن. ( یادداشت مؤلف ). || سرما خوردن. ( برهان ) :
خاک دریا شود بسوزد آب
بفسرد نار و برق بشجاید. دقیقی.رجوع به شجاییدن و شجانیدن شود.

فرهنگ عمید

۱. سرد شدن.
۲. سرما خوردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال اعداد فال اعداد فال عشقی فال عشقی فال چای فال چای