ستوهیدن

لغت نامه دهخدا

ستوهیدن. [ س ُ دَ ] ( مص ) نفرت داشتن و بتنگ آمدن. ( آنندراج ). بیزار بودن :
سپهر گشتت دایه گریز از این دایه
زمانه بودت مادر ستوه از این مادر.مسعودسعد.

فرهنگ معین

(سُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - خسته شدن . ۲ - افسرده گشتن . ۳ - پریشان شدن .

فرهنگ عمید

۱. به ستوه آمدن، به تنگ آمدن.
۲. خسته و درمانده شدن.
۳. ستیزه کردن.

فرهنگ فارسی

به ستوه آمدن، به تنگ آمدن، خسته ودرمانده شدن
( مصدر ) ( ستوهید ستوهد خواهد ستوهید ستوهنده ستوهیده ) ۱ - خسته شدن درمانده شدن . ۲ - ملول گشتن . ۳ - پریشان شدن .

ویکی واژه

خسته شدن.
افسرده گشتن.
پریشان شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم